مطالعه شرح حال و تأمل عارفانه در سجاياى برگزيدگان الهى، راز عظمت و محبوبيت جاودانه آنان را آشكار مىسازد و توجه به انوار هدايتگر مهتاب وجودشان در ظلمتكده عالم ناسوت، راه چگونه زيستن و طريق نيل به قلّه فلاح و رستگارى را فراسوى شيفتگان كمال مطلق هويدا مىنمايد و بارقه تفضل و عنايات ربوبى را در دلهاى مستعد بر مىافروزد.
آسمان تاريخ بشريت، مملو از درخشش كواكبى است كه با انوار ايمان، اخلاص، عبوديت، پارسايى و طهارت خويش، گستره جهان را زينت بخشيده و فروغ هدايت را بر بنى آدم ارزانى داشتهاند؛ جلوههاى حسنايى كه زيبندهترين نقش انسانى در نگارستان هستى بودهاند و نسيم روح بخش معنويت را از بهشت ضميرشان بر كوير جامعه بشرى روان نموده و سراى دنيا را به شميم دلنواز عشق و معرفت ولايى عطرآگين ساخته و به طره گشايى از جمال بىمثال رحيمى در عالم ناسوت پرداختهاند.
در اين ميان، نه تنها صاحبدلانى همچون انبيا و اولياى الهى قاموس وجود را با نام خود مزين نمودهاند، بلكه زنان عفيف و مؤمنى نيز بودهاند كه جهان ملك را با حضور ملكوتى خويش منور ساختهاند. در عظمت و والايى اين زنان همين بس كه الگو و اسوهاى حسنه هم براى زنان اهل ايمان و هم براى مردان جوينده كمال مىباشند؛ چنان كه قرآن كريم، آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون، و مريم دختر عمران(ع) را به عنوان مَثَل براى مؤمنان از زنان و مردان مطرح مىنمايد:
»وَ ضَرَبَ اللَّه مَثَلاً لِلَّذِينَ ءَامَنوُا امْرَأَتَ فرعونَ اِذْ قَالَتْ رَبّ ابْنِ لِى عِنْدكَ بَيْتاً فِى الْجَنَّة وَ نَجِّنِى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ و نَجِّنِى مِنَ الْقومِ الظَّالِمين، و مَرْيَم ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِى اَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَ كُتُِبهِ وَ كَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ؛(1) و خداوند مثلى براى مؤمنان زده، به همسر فرعون، در آن هنگام كه گفت پرورگارا! خانهاى براى من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و عمل او نجات ده و مرا از قوم ظالم رهايىبخش! و به مريم دختر عمران مثل زده كه دامان خود را پاك نگه داشت، و ما از روح خود در او دميديم و او كلمات پروردگارش و كتابهاى او را تصديق كرد و از مطيعان فرمان خدا بود«.
در اين نوشتار، سعى نمودهايم كه فضايل، اوصاف و مقامات مشترك دو بانوى فرشته سيرت بهشتى، حضرت مريم(س) و فاطمه معصومه(س) را به قدر توان خويش بررسى نماييم؛ كواكب فروزانى كه در سپهر طهارت و ايمان تلألؤ ويژهاى داشته و هستى را به يمن انوار زيبنده خويش مفتخر ساختهاند.
معصومه آل طه(س)، ياس خوشبوى گلستان ولايت كه بهار زندگىاش خيلى زود به خزان تبديل گشت، تالى تلو معصوم و گنجينه بىپايان الهى است كه راز سر به مهر رحيمى و سرّ روحنواز رحمانى را در دل دارد و كوثر حيات بخش بهشتى است كه ارض قم را به زلال قدسى حضورش، روح معرفت و حيات طيّبه معنويت بخشيده است:
»رُوِىَ اَنّ بِقُمْ مَوْضعَ قَدَمِ جِبْرِئِيل وَ هُوَ الْمَوضعُ الَّذِى نَبَعَ منه الْمَاءُ الَّذِى مَنْ شَرِبَ مِنْهُ أَمِنَ مِنَ الَّداءِ وَ مِنْ ذَلكَ الْمَاءِ عُجِنَ الطّينُ الَّذِى عُمِلَ مِنْهُ كَهَيئَةِ الطَّيْرِ وَ مِنْهُ يَغتَسِلُ الرضا(ع)؛(2) روايت شده است كه در قم جاى پاى جبرئيل است و آن جايى است كه آب جوشيد؛ آبى كه هر كس بنوشد از بيمارى در امان مىماند و از آن آب، گلى سرشته شد كه با آن مانند شكل پرنده ]به دست عيساى مسيح(ع) [ساخته شد و امام رضا(ع) با آن غسل نمود«.
معصومه كيست؟ گوهر والاتبار دين
مخدومهاى مفخه و پاك گوهرست
معصومه كيست؟ دختر والاى اهل بيت
معصومه كيست؟ شافعه روز محشرست
معصومه كيست؟ اختر تابان ملك حق
معصومه يادگار ز شرع پيمبرست
از بارگاه حشمت او مجد و افتخار
چون آفتاب طالع و چون مهر انورست
تنها نه قم ز تربت او گشته مشكساى
از تربتش جهان تشيع معطرست(3)
و مريم عذرا(س) نهال طوبايى كه در دو دست جلال و جمال ربوبى مراحل رشد «اَنبَتَها نباتاً حَسَناً»(4) را پيمود و از نسيم روحفزاى قدسى و زمزم طهارت و پاكى در سايهسار عشق و مودت معنوى برخوردار گرديد و طراوت دلنواز بهشتى را براى همه زيبا پسندان عالم معنا به ارمغان آورد و در نهايت، به موجب صدق و اخلاص قلبى و ايمان و صفاى باطنى در زمره با فضيلتترين زنان اهل بهشت قرار گرفت:
«افضلُ نساءِ الجنّةِ اَربعٌ: خديجةُ بنتُ خُوَيلِدٍ و فاطمةُ بنتُ محمدٍ و مريم بنتُ عمرانٍ و آسيةُ بنت مُزاحِمٍ امرأةُ فرعون؛(5) برترين زنان بهشت چهار نفرند: خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد(ص) و مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون«.
امّا تلألؤ مشترك آن دو بانوى والامقام به قرار ذيل است:
شخصيت معنوى هر كس تا حدّ زيادى وابسته به ايمان و تقواى پدر و مادر و محيطى است كه در آن پرورش مىيابد و روحيات و اخلاق نيك والدين است كه در آيينه تمام نماى فرزند تجلى مىنمايد و حتى قبل از تولد، شالوده سعادت و خوشبختى را در وجود او بنا مىكند؛ همچنان كه در نقطه مقابل، پدر و مادر مىتوانند با سوء رفتار و احوال نامناسب خويش زمينه ساز شقاوت و ضلالت اولاد خود باشند كه «الشّقِىَ مَن شَقى فى بَطنِ اُمِّهِ وَ السعيدُ مَن سَعَدَ فى بَطنِ اُمِّه؛(6) شقى كسى است كه در رحم مادر با شقاوت شده و سعيد كسى است كه در رحم مادر با سعادت شده باشد«.
حضرت مريم(س) در خانوادهاى پا به عرصه گيتى نهاد كه پدرش «عمران» از پيامبران الهى و از نسل ابراهيم خليل الرحمن(ع) بود(7) و مادرش «حنّه» زنى مؤمن و پاكدامن كه ايمان و اعتقادش در نذر و نياز و دعاى خاضعانه در پيشگاه ربوبى حق اين چنين جلوه مىيابد:
«اِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ اِنِّى نَذَرتُ لكَ ما فى بَطْنِى مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّى اِنَّكَ اَنْتَ الَّسمِيعُ الْعَلِيمُ، فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ اِنِّى وَضَعتُهَا اُنْثَى وَاللَّه اعْلَمُ بِمَا وَضَعتْ وَليْسَ الذَّكَرُ كَالاُنْثَى وَ اِنِّى سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَ اِنِّى اُعِيذُهَا بِكَ وَ ذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم؛(8) [به ياد آوريد] هنگامى كه همسر عمران عرض كرد: پروردگارا! آنچه در رحم دارم براى تو نذر كردم كه آزاد [براى خدمت تو] باشد، از من بپذير كه تو شنوا و دانايى! ولى هنگامى كه او را فرو گذارد، گفت: پروردگارا! من او را دختر آوردم - امّا خدا به آنچه او به دنيا آورده بود، آگاه بود و پسر مانند دختر نمىباشد – [و سپس گفت:] من او را مريم نام نهادم و او و فرزندانش را از [شر] شيطان رانده شده در پناه تو قرار مىدهم«.
تعجب مادر از اينكه مولودش دختر بوده، بدان علت است كه عمران همسر او، قبل از وفاتش به وى نويد تولد فرزند پسرى پاك سرشت و فرخندهپى را داده بود و گفته بود كه به اذن الهى از بركت وجود چنين پسرى بيماران غير قابل علاج درمان مىشوند و به انفاس قدسىاش مردگان حيات مىيابند و به عنوان پيامبر الهى در قوم بنىاسرائيل برانگيخته مىشود.(9)
اين پيشگويى كه از معدن وحى سرچشمه گرفته بود، در وجود عيساى مسيح(ع) به تحقق رسيد و نشان داد كه نوه نيز به منزله فرزند انسان محسوب مىشود. امام رضا(ع) مىفرمايد:
»اِنَّ اللَّه اَوْحى اِلى عِمْرَانَ اِنِّى وَاهِبٌ لَكَ ذَكَراً فَوَهَبَ لَهُ مَرْيَم وَ وَهَبَ لِمَريَمَ عيسَى فَعِيسَى مِنْ مَريمَ وَ مَريمُ مِنْ عيسَى وَ مَريمُ و عيسَى شَىءٌ وَاحِدٌ؛(10) همانا خداوند به عمران وحى كرد كه من پسرى به تو عطا مىكنم. پس به او مريم را داد و به مريم عيسى را، پس عيسى از مريم است و مريم از عيسى، و هر دو يك چيز هستند«.
«حنّه» پس از تولد نوزادش، نام او را مريم كه به معناى «زن پارسا» مىباشد،(11) گذاشت، و او و ذريّهاش را از شر وسوسههاى شيطان رجيم به درگاه امن الهى سپرد و چون مىبايست به نذرش مبنى بر آزاد كردن او براى عبادت و خدمتگزارى در «بيتالمقدس» عمل مىكرد، او را بر حسب قرعه به سرپرستى و كفالت حضرت زكريا(ع) واگذار نمود تا تحت مراقبت و نظارت الهى ايشان به امر مقدس خدمتگزارى در خانه خدا بپردازد: «فتقبّلها ربُّهَا بقَبُولٍ حَسَنٍ وَ اَنْبَتَها نَبَاتاً حَسَناً و كَفَّلَها زكريّا؛(12) پس خداوند، او (مريم) را به طرز نيكويى پذيرفت (و نذر مادرش را قبول كرد) و به طرز شايستهاى او را رويانيد (و پرورش داد) و زكريا را كفيل او قرار داد«.
و بدين ترتيب، گلبن وجود مريم(س) در بيت سرشار از ايمان و طهارت پيامبرى از سلاله انبيا شكفته شد و در محيطى مقدس، تحت نظارت باغبان توانايى چون زكرياى نبى(ع) (شوهر خواهرش) از رشد و نموّى نيكو بهرهمند گرديد و فضاى عالم ملك را مملو از رايحه خوش ملكوتى نمود.
حضرت فاطمه معصومه(س) نيز در خاندان رسالت و ولايت ديده به جهان گشود، در حالى كه پدرش، امام موسى بن جعفر(ع) به شهادت تاريخ، امام كبيرالقدر، عظيمالشأن، كثيرالتهجّد، مُجدّ در اجتهاد و مواظب بر طاعات و عبادات و مشهور به كرامات بود. شب را با قيام و سجود به روز مىآورد و روز را با صيام و صدقه به آخر مىرسانيد. به سبب حلم بسيار و گذشت او از جرم تقصيركنندگان در حقش، كاظم خوانده شد و كسى را كه به او بدى مىكرد با عفو و احسان جزاى نيك مىداد و به جهت زيادى عباداتش به عبد صالح معروف شد.(13)
چنين نقل كردهاند كه يكى از شيعيان به محضر امام صادق(ع) آمده، مىبيند آن حضرت در كنار گهواره با كودكى گفتگو مىكند. او تعجّب كرده، مىگويد: آيا با نوزاد سخن مىگوييد؟ امام مىفرمايد: اگر تو هم مايل هستى، بيا و با او گفتگو كن. مىگويد: نزديك رفته، سلام كردم. جواب سلام مرا داد و فرمود: نامى كه براى دخترت برگزيدهاى، عوض كن؛ زيرا خداوند آن نام را دشمن مىدارد (چند روز قبل از اين واقعه، داراى دختر شده و نامش را حميرا گذاشته بود). آن شخص مىگويد: سخن گفتن نوزاد و اطلاع او بر اخبار پنهان و نهى از منكر او، مرا بيشتر به تعجب وا داشت تا آنكه امام صادق(ع) فرمود: تعجب نكن، اين كودك، فرزندم موسى(ع) است. خداوند از او دخترى به من عنايت كند كه نامش فاطمه است. او در سرزمين قم به خاك سپرده مىشود و هر كس [مرقد] او را در قم زيارت كند، بهشت براى او واجب مىگردد.(14)
و اما مادر حضرت معصومه(س)، معروف به «تكتم» يا «نجمه» كه همان مادر امام رضا(ع) مىباشد، زنى از مغربزمين و كنيز آزادهاى است كه قبل از ازدواج، در خانه «حميده»، مادر امام كاظم(ع)، به عبادت عاشقانه و خدمت صادقانه مشغول بود و به نقل ابن بابويه: «آن جاريه سعادتمند بهترين زنان بود در عقل و دين و حيا، و خاتون خود حميده را بسيار تعظيم مىنمود و از روزى كه او را خريد، هرگز نزد او نمىنشست براى تعظيم و اجلال، و پس حميده روزى به حضرت امام موسى(ع) گفت: اى فرزند گرامى! تكتم جاريهاى است كه من از او بهتر نديدهام در زيركى و محاسن اخلاق و مىدانم هر نسلى كه از او به وجود آيد، پاكيزه و مطهر خواهد بود و او را به تو مىبخشم و از تو التماس مىكنم كه رعايت حرمت او بنمايى.»(15)
و اين گونه، نجمه خاتون در مأوايى مشحون از صداقت و ايمان ولايى، از نفحات روحبخش مهر و محبت امام كاظم(ع) بهرهمند گرديد و گوهر وجودش در مأمن بهشتى آن امام همام از صفا و جلاى مضاعف برخوردار شد. اشتياق وى به ذكر و تسبيح و عبادت پروردگار به صورتى بود كه گفتهاند: چون نوزادش، حضرت رضا(ع) شير بسيار مىآشاميد، روزى درخواست دايه نمود تا او را در شير دادن فرزندش يارى رساند. وقتى از او پرسيدند كه مگر شير تو كم شده است؟ در جواب اظهار نمود:
«دروغ نمىتوانم گفت، به خدا سوگند كه شير من كم نيست! ولكن نوافل و اورادى بيشتر كه داشتم و به آنها عادت كرده بودم، به سبب شير دادن كم شده است و به اين سبب معاون مىخواهم كه اوراد خود را ترك ننمايم.»(16)
در حريم بهشتى چنين خانوادهاى است كه غنچه وجود فاطمه معصومه(س) بيست سال و اندى پس از تولد على بن موسى الرضا(ع) شكفته شد و در پرتو تعليم و تربيت معنوى پدر و مادر، مراحل رشد و تعالى در عرصه شناخت و ايمان را طى نمود؛ به طورى كه گفته مىشود: «در ميان فرزندان امام كاظم(ع) با آن همه كثرتشان بعد از امام رضا(ع) كسى همسنگ حضرت معصومه(س) نبود.»(17) و به فرموده شيخ عباس قمى: «و اما دختران حضرت موسى بن جعفر(ع) بر حسب آنچه به ما رسيده، افضل آنها سيده جليله معظمه، فاطمه بنت موسى(ع) معروف به حضرت معصومه(س) است.»(18)
به راستى كه صفت «الرشيده»(19) برازنده وجود نورانى آن خاتون مىباشد كه سراى قلبش را به نور ايمان زيور بخشيده و از آلايش به تيرگى غفلت و گمراهى مبرّا شده و اين گونه به رشد معنوى نايل گرديده و مصداق بارز اين آيه كريمه گشته بود: «وَلَكِنَّ اللَّه حَبَّبَ اِلَيْكُمُ الْايمانَ و زَيَّنَهُ فى قلوبِكُمْ وَ كَرَّهَ اِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ اُولئكَ همُ الرَّاشِدُونَ؛(20) ولكن خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهايتان زينت بخشيده، و كفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است. كسانى كه داراى اين صفاتاند، هدايت يافته و داراى رُشد مىباشند«.
و اين چنين است كه آن بانو را حجت و امين پدر عالى مقامش بر مىشماريم و در زيارتنامه غير معروف آن حضرت، عرضه مىداريم: «السَّلامُ عليكِ يا فاطمةَ بنتَ موسىَ بنَ جعفرٍ و حُجَّتِهِ و اَمينِهِ؛(21) سلام بر تو اى فاطمه دختر موسى بن جعفر و حجت و امين او«.
«اصطفاء» از ماده «صفو» به معناى برگزيدن صاف و خالص هر چيز است.(22) به عنوان مثال، اگر آب باران در بركهاى جمع شود، معمولاً رسوبات، تيرگيها و ناخالصيهاى آن تهنشين گشته، آب قسمت بالاى بركه صاف و پاكيزه مىگردد. در اين وضعيت، چنانچه فردى آب قسمت صاف بركه را انتخاب و اختيار نمايد، مىگويند: اصطفاء كرده است. برخى از مردم نيز همچون آب صاف و خالصاند و بعضى مانند آب تيره و كدر كه منشأ هر دو، عواملى گوناگون نظير محيط رشد و نمو، شرايط خانوادگى، چگونگى تعليم و تربيت و نوع عقايد و اعمال مىباشد.
مريم دختر عمران(س) به صراحت قرآن و بشارت فرشتگان، از برگزيدگان خداوند و داراى مقام اصطفا بود: «اِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكةُ يَا مَريمُ اِنَّ اللَّه اصْطَفاكِ وَ طَهَّركِ وَ اصْطَفاكِ على نِسَاءِ الْعَالَمِينَ؛(23) و [به ياد آوريد] هنگامى كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خداوند تو را برگزيد و پاك ساخت و بر تمام زنان جهان برگزيد.»
در اين آيه كريمه، اصطفا دو بار تكرار شده كه بنابر نظر مفسرين، اصطفاى اول نفسىاست و سخن ملائكهالهى خطاب به مريم(س) كه «اِنَّ اللَّه اصْطَفاكِ وَ طَهَّركِ» حكايت از مقام و منزلتى متعالى است كه وى در پيشگاه ربوبى دارد و اصطفاى دوم نسبى است و مراد از آن فضيلت و برترى مريم بر تمامى زنان عالم مىباشد.(24)
البته ناگفته نماند كه فضل و برترى مريم عذرا(س) بر زنان دنيا با آنچه در حق سيده زنان عالم، حضرت فاطمه(س) بيان شده، منافات ندارد؛ زيرا به تصريح روايت نبوى، حضرت مريم(س) سرور بانوان عالم در زمان خود بود، ولى فاطمه زهرا(س) سرور زنان جهان در همه زمانهاست: «امّا مريمُ كانَتْ سيدةُ نِساءِ زمانِها، امَّا فاطمةُ فَهِىَ سيدةُ نساءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الاولينَ و الآخرينَ.»(25)
و همچنين ناگفته نماند، آيات شريفهاى كه در آنها فرشتگان خطاب به دختر عمران مىگويند: «اى مريم! خداوند تو را برگزيد و پاكيزه كرد و بر زنان عالم برترى داد (پس به شكرانه اين نعمت) براى پروردگار خود خضوع كن و سجده به جا بياور و با ركوع كنندگان ركوع نما!»(26) دلالت بر محدَّثه بودن اين بانوى فرشته سيرت بهشتى دارد؛ چرا كه «محدَّثه» به كسى اطلاق مىشود كه صوت ملك و فرشته الهى را بشنود؛ چنانكه در جريان بشارت ملائكه به آمدن كلمه الهى، عيساى مسيح(ع)(27) و داستان تمثّل روح الهى به صورت بشر بر حضرت مريم(س)(28) محدَّثه بودن آن حضرت اثبات مىشود.
به هر حال، اصطفاى دختر عمران(س) از جمله «فَتَقَبَّلَهَا رَبُّها بقبولٍ حسنٍ» كه در جواب نذر مادر مريم(س) ادا شده نيز استفاده مىگردد؛ چه اينكه «تقبّل» به معنى پذيرفتن و قبول كردن است كه طبيعتاً با طيب خاطر و رضايت همراه مىباشد و در واقع، عبارت از انتخاب و گزينش مريم(س) از سوى پروردگار براى بندگى و خدمتگزارى در بيتالمقدس است.
اما كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه(س) گذشته از آنكه يكى از اوصاف وى صفية الله (برگزيده خداوند) است،(29) اصطفاى حضرتش را نيز از اين فراز زيارتنامه آن بانو كه امام رضا(ع) به سعد اشعرى قمى تعليم فرموده، مىتوان استفاده نمود: «فانّ لَكِ عند اللَّه شأناً من الشأنِ؛(30) به درستى كه براى تو در نزد خداوند مقام رفيعى است«.
و همينطور پيشگويى صادق آل عصمت و طهارت(ع) از وجود اين صفية الله و جايگاه زيارت او و مقام و منزلتش در پيشگاه الهى، در حالى كه هنوز امام موسى بن جعفر (پدر فاطمه معصومه) متولد نگشته بود، خود گواه روشنى بر اصطفا و گزينش آن بانو توسط ربّ العالمين است. امام صادق(ع) چنين فرمود:
«اِنَّ لِلَّهِ حرماً و هوَ مَكَّةُ وَ لِلرَّسُولِ حرماً و هُوَ الْمَدينةُ وَ لاَميرالمؤمنين حرماً وَ هوَ الكوفةُ وَلَنا حرماً و هو قم و ستَدفنُ فيها امرأةٌ مِنْ وُلْدِى تُسمَّى فاطمةُ مَنْ زارها وَجَبتْ له الجنةُ؛(31) براى خدا حرمى است و آن مكه است و براى رسول خدا صلّى الله عليه و آله حرمى است و آن مدينه مىباشد و براى اميرمؤمنان حرمى است و آن كوفه است و براى ما حرمى است و آن شهر قم مىباشد و به زودى زنى از فرزندان من در آنجا دفن خواهد شد كه نامش «فاطمه» است. هر كس او را زيارت كند، بهشت بر او واجب خواهد شد.»
هدف از خلقت جن و انس به دلالت «وَ ما خلقتُ الْجِنَّ وَ الانسَ اِلاَّ لِيعبدونَ؛(32) و جن و انس را نيافريدم مگر براى پرستش.» همانا عبادت و بندگى پروردگار است كه جز با شناخت و معرفت الهى ميسور نمىباشد. امام حسين(ع) در اين باره مىفرمايد: «ايُّهَا النَّاسُ اِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ ما خَلَقَ الْعِبَادَ اِلاَّ لِيَعرِفُوهُ فَاِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَاِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنُوا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ؛(33) اى مردم! به درستى كه خداوند متعال بندگان را نيافريد، مگر براى آنكه او را بشناسند. پس هنگامى كه او را شناختند، پرستشش مىكنند و هنگامى كه او را پرستش كردند، با پرستش او از عبادت غيرش بىنياز مىشوند.»
چنين عبادتى است كه حقيقت و ذاتش به بيان «العبوديةُ جوهرةٌ كُنْهُهَا الرُّبُوبِيَةُ»(34) ربوبيت حق است و آن گاه كه بندهاى در محضر خداى رحمان عارفانه قيام مىنمايد و خاشعانه به ركوع مىرود و عاشقانه به سجده مىافتد، زيبندهترين لحظه حيات و زمينه تجلى كاملترين نقش انسانى بر صحيفه هستى را فراهم مىنمايد. امام خمينى(س) مىفرمايد: «ميزان در كمال انسانيت و حقيقت آن، عروج به معراج حقيقى و صعود به اوج كمال و وصول به باب الله با مرقات نماز است.»(35)
عبادت و ذكر ربّ العالمين، خروج از وادى غفلت و بىتوجهى، و ورود به جنت المأواى قرب الهى است كه و چشيدن از شهد شيرين انس با حق را به دلالت «يا مَنْ ذِكرُهُ حُلْو»(36) ثمر مى دهد؛ شهد گوارايى كه شفا بخش دلهاى بيمار و جلا دهنده قلوب تيره و مايه بصيرت و آگاهى مىباشد؛ چنان كه مولاى متقيان، على(ع) فرمودهاند: «اِنَّ الله جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاَءً لِلقُلوبِ، تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بعْدَ الْعَشْوَةِ و تَنْقادُ بِهِ بَعْدَ المُعَانَدَةِ؛(37) همانا خداوند سبحان و متعال، ذكر خود را صفا و جلاى دلها قرار داده كه پس از سنگينى، شنوا و پس از شبكورى بينا و پس از سركشى رام و مطيع گردند.»
در ماجراى درسآموز دختر عمران، پس از نويد فرشتگان مبنى بر گزينش و اصطفاى مريم(س) از سوى خداوند متعال، طنين هدايت بخش ملائكه اين گونه در رواق دل او پيچيد كه «يَا مريمُ اقْنُتِى لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِى وَ ارْكَعِى مَعَ الرَّاكعِينَ؛(38) اى مريم براى پروردگار خود خضوع كن و سجده بجا بياور و با ركوع كنندگان ركوع نما.»
از اين رو، آن مخدّره آنچنان غرق در عبادت و بندگى رب العالمين و خدمت خاضعانه در خانه خدا، بيت المقدس گرديد كه حريم خلوتيان ملكوت و مأواى عرشيان جبروت را به رايحه مناجات روحانى خود معطر نمود و منظر فرشتگان الهى را به تلألؤ جمال خويش منوّر ساخت. امام محمد باقر(ع) درباره آن حضرت مىفرمايد:
«كانتْ اَجْمَلُ النِّسَاءِ فَكَانتْ تُصَلّى وَ يَضىءُ الِْمحْرَابَ لِنُورِهَا؛(39) [مريم] از زيباترين زنان بود، پس نماز مىخواند و محراب را با نور خويش روشنايى مىبخشيد.» و به گفته ابن عباس «هنگامى كه نه ساله شد، روزها را روزه مىگرفت و شبها را به عبادت مىپرداخت و چنان در پرهيزگارى و معرفت رب پيش رفت كه از احبار و دانشمندان پارساى آن زمان نيز پيشى گرفت.»(40) عبارت «اِنِّى نَذَرْتُ لِلرَّحمَنِ صَوْماً»(41) نيز بيانگر صفحهاى از قاموس عبوديت و بندگى خالصانه وى به ساحت مقدس خداى رحمان مىباشد.
ايمان و عبادت مريم(س) به گونهاى است كه در عنفوان جوانى شايستگى آن را دارد تا در محراب خويش از عبادت عارفانه، وجد و حال عاشقانه و طعام روح بخش بهشتى برخوردار باشد و در وجود مربّى و كفيل الهى خويش، زكرياى نبى(ع) آن چنان تأثير بگذارد كه او نيز در محضر ربوبى دست به دعا بر دارد و ذريّهاى طيّب را از خداوند درخواست نمايد:
«كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيهَا زَكَريَّا الِْمحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَريمُ اَنَّى لَكِ هذَا قَالت هُوَ مِنْ عِنْد اللَّه اِنَّ اللَّه يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ، هُنَالِكَ دَعَا زكريَّا رَبَّهُ قَال ربِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ ذُرَّيةً طَيِّبَةً اِنّكَ سميعُ الدُّعَاء؛(42) هر زمان زكريا وارد محراب او مىشد، رزقى در نزد او مىديد. از او پرسيد: اى مريم! اين را از كجا آوردهاى؟ گفت: اين از ناحيه خداست. خداوند هر كس را بخواهد بى حساب روزى مىدهد. در آن هنگام، زكريا پروردگار خويش را خواند و عرض كرد: پروردگارا! از ناحيه خود فرزند پاكيزهاى به من عطا فرما كه تو شنونده دعايى.»
و آن گاه كه روح مطهر مريم عذرا(س) به ملكوت اعلا پر كشيد و از دنيا مفارقت نمود، ميل و اشتياق خويش را براى بازگشت به دنيا، تنها براى عبادت خاضعانه حضرت ربّ ابراز نمود:
«فِى حديثِ وَفاةِ مريمَ اِنَّ عيسى(ع) نَادَاهَا بَعدَ ما دُفِنَتْ فَقالَ يَا اُمَّاهُ هَلْ تُريدينَ اَنْ تَرجِعِى اِلَى الدُّنيَا قالَتْ نَعَمْ لاُصَلِّى لِلهِ فِى لَيْلَةٍ شَدِيدَةِ الْبَردِ وَ اَصُومَ يَوماً شَدِيدَ الْحَرِّ يَا بُنَىَّ فَاِنَّ الطَّريقَ مَخوُفٌ؛(43) در حديث وفات مريم(س) آمده است كه عيسى(ع) او را بعد از دفنش صدا كرد و گفت: اى مادر! آيا مىخواهى كه به دنيا باز گردى؟ جواب داد: آرى! براى آنكه در شبهاى خيلى سرد براى خدا نماز بخوانم و در روزهاى خيلى گرم روزه بگيرم. اى پسرم! همانا راه، ترسناك است.»
عبادت و راز و نياز توأم با عشق و معرفت حضرت فاطمه معصومه(س) نيز از نجواهاى پرسوز و گداز شبانگاهى و تسبيح و نماز سرشار از خشوع هفده روزهاى هويداست كه در واپسين روزهاى عمر شريفش در قم با آنها قرين بود و پيوسته با سرشك ديده از جام عنايت الهى پيمانه فيض برمىگرفت؛ ايام كوتاهى كه خود نشانگر يك عمر عبوديت و انس عاشقانه با معبود خويش و دلبريدن از ماسواى اوست كه «دَليلُ الْحُبِّ ايثارُ الَْمحْبُوبِ عَلى ما سِواهُ؛(44) علامت عشق گزينش محبوب بر ماسواى اوست.»
مكان عبادت اين طاووس زيبا روى فردوس برين كه هنوز به اشراق مناجات آن خاتون منوّر مىباشد، روضهاى است از رضوان با طراوت الهى و معروف به «بيت النور»؛ عبادتگاهى كه در واقع، منزل موسى بن خزرج، ميزبان آن كريمه آل طه(س) بوده است و هم اكنون روشنايى بخش دلهاى شيفتگان اهل بيت(ع) و هدايت بخش دوستداران ولايت مىباشد. بر سر در اين جايگاه مقدس، دو بيت ذيل جلوه مىنمايد:
شده بنياد اين كاخ منوّر***به پاس دختر موسى بن جعفر
عبادتگاه معصومه است اينجا***كز اينجا قم شرافت يافت ديگر(45)
به طور كلى، وجود زن، اين مظهر جمال الهى، زيبندهترين نقش هستى و جلوه حسناى رحيمى است كه به بيان روايى «اَكْثرُ الخَيرِ فِى النِّسَاءِ»(46) خير كثير و موهبت عظيم براى جامعه انسانى به شمار مىرود و اوست كه در پرتو ايمان و طهارت خويش مىتواند زمينه تعالى و عروج خود و ديگران را از حضيض اسفل سافلين و عروج به فراز اعلا عليين فراهم نمايد؛ چرا كه رشد و تعالى و دريافت حقايق و لطايف الهى و دستيابى به مخزن الاسرار معارف رحمانى به بيان «لاَ يَمَسُّه اِلاَّ الْمُطَهَّرُون»(47) جز براى طهارت پيشگان ميسور نبوده، ورود به جنت نعيم ربوبى جز براى پاكان ممكن نمىباشد؛ زيرا كه «خَلَقَ اللَّه الجَنّةَ طَاهِرةً مطهرةً؛(48) خداوند بهشت را پاك و پاكيزه آفريد.»
اگر چه اصل و ذات زن و مرد به تصريح قرآن به يك حقيقت واحد بازگشت مىكند: «الَّذِى خَلقكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خلَقَ منها زَوْجَها؛(49) خدايى كه شما را از نفس واحد آفريد و همسرش را از او خلق كرد.» و لكن تفاوت وجودى آن دو در اين كلام دقيق و حكمت آميز اميرمؤمنان(ع) بيان گرديده است كه «عُقُولُ النِّساءِ فِى جَمَالِهنَّ و جمال الرجال فى عقُولِهم؛(50) عقل زنان در جمال آنان و زيبايى مردان در عقل آنان است»؛ يعنى زن و مرد تكامل بخش وجود يكديگر در مسير پر فراز و نشيب زندگى هستند؛ چه اينكه زن تجلّى جمال الهى است كه نيروى عاطفه و احساسش بر قوه عقل و منطق او غلبه دارد و مرد مظهر جلال الهى است كه نيروى عقل و منطقش بر احساسات و عواطف او غالب مىباشد.
و درست به همين علت است كه به دلالت قرآنى «اَلرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ؛(51) مردان سرپرست زناناند.»، مديريت خانواده و مسؤوليت تصميمگيرى به مرد سپرده شده، و به بيان نبوى «بِالرِّجالِ تُحْيىَ النِّساءُ؛(52) به سبب مردان، زنان حيات مىيابند»، حيات و زندگانى طيّب و معنوى زنان به واسطه مردان حاصل گرديده، و وظيفه حراست و مراقبت از زن و حفظ گوهر گرانبهاى طهارت او از آتش وساوس شيطانى و از گزند نامحرمان زشت سيرت حيوانى بر عهده مرد نهاده شده است: «يَا اَيُّهَا الذَّينَ ءَامنوُا قوُا اَنْفسَكم و اَهْلِيكُم نَاراً وَ قوُدُهَا النَّاسُ و الْحِجَارَةُ؛(53) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خودتان و اهلتان را از آتشى كه هيزمش مردم و سنگها هستند، نگهدارى كنيد.»
وجود زن بسان چشمه سار طهورى است كه مايه زدودن آلايشها و تيرگيها از كانون خانواده و جامعه مىباشد؛ اما خود او نيز چون آب، همواره به پالايش و تصفيه ضمير در مأواى مشحون از محبت و صداقت مرد مؤمن نياز دارد، و يا به بيان گهربار اميرمؤمنان، على(ع) كه فرمود: «فَاِنَّ الْمَرْأَةَ رَيحانةٌ و لَيْسَتْ بِقَهْرِمَانَة؛(54) همانا زن گل بهارى است، نه پهلوان [سختكوش]»، حقيقت وجود زن چون گل خوشبويى است كه رايحه دلنواز بهشتى را براى همسر و خانواده خود به ارمغان مىآورد؛ اما چنانچه دست نامحرم به آن برسد، پژمرده گشته، لطافت و زيبايى سيرتش را از دست مىدهد.
از اين رو، صديقه طاهره، حضرت فاطمه(س) در پاسخ رسول خدا(ص) كه از او پرسيد: چه چيزى براى زن بهتر است؟ اظهار نمود: «اَنْ لا ترَى رجلاً ولا يَراها رجلٌ؛(55) [بهترين چيز براى زن اين است] كه مردى را نبيند و مردى هم او را نبيند.» و همچنين در جواب اين سؤال حضرت كه فرمود: زن در چه حالتى به خدا نزديكتر است؟ عرضه داشت: «اَدْنَى ما تكونُ مِنْ ربّها اَنْ تَلزمَ قعرَ بَيْتِها؛(56) هنگامى كه زن در خانه بماند [و به امور خانه و عبادت بپردازد] از همه حالات به پروردگارش نزديكتر است.»
طهارت و همچنين عصمت به معناى عام(57) كه جز بازداشتن نفس و نگهدارى آن از آلودگى غفلت و گناه نيست، در مورد زن پاكسرشتى چون مريم عذرا(س) تنها تحت تكفل و صيانت بنده خالص خدا، حضرت زكريا(ع) و در حريم سرشار از ايمان اوست كه جلوه مىنمايد و مرواريد وجودش به نهايت جلا و صفاى بهشتى نايل مىشود و آن گاه شايسته اين خطاب ملكوتى مىگردد كه «يَا مريمُ اِنَّ اللَّه اصطفاكِ و طهّركِ؛(58) اى مريم! همانا خداوند تو را برگزيد و پاك نمود.» طهارت و عصمت حضرت مريم(س) حتى در آيين مسيحيت نيز از عقايد اساسى به شمار مىرود؛ به طورى كه گفته مىشود: «در سال 1854 ميلادى، پاپ پيس نهم قاعدهاى وضع كرد و مسأله عصمت و طهارت مريم عذرا(س) را طرح نمود و آن را يكى از اصول دين مسيحيت اعلام داشت.»(59)
دختر عمران به همراه فرزندش عيساى مسيح(ع) به جهت همين حفظ گوهر طهارت و پاكى ضميرشان مىباشد كه آيت و نشانه حق قرار گفته و در جايگاه رفيع بهشتى مأوا گزيده و از چشمه سار نعمات الهى بهرهمند گشتهاند:
«و جَعَلْنَا ابْنَ مريمَ و امَّهُ ءَايةً اوَيْناهُما الى رَبوةٍ و ذاتِ قرارٍ و مَعينٍ؛(60) و پسر مريم و مادرش را آيتى گردانيديم و آن دو را در مكانى رفيعِ صاحب آرامش و آب جارى جاى داديم.» و بدين وسيله، حجت بر ساير زنان عالم تمام گرديده و جاى هيچ گونه عذر و بهانهاى براى زنان عالم باقى نمانده است؛ چنان كه امام صادق(ع) مىفرمايد:
«زن زيبايى را كه به خاطر زيبايىاش به فتنه دچار شده است، روز قيامت مىآورند. آن زن مىگويد: اى پروردگار من! خلقتم را نيكو نمودى و همين باعث شد با اين مشكلات مواجه شدم. در اين هنگام، مريم آورده مىشود و از آن زن پرسيده مىشود: تو زيباترى يا اين زن؟ ما او را زيبا گردانيديم، ولى او به فتنه دچار نگشت.»(61)
فاطمه دختر امام موسى بن جعفر(ع) نيز از جمله بانوان نادرى است كه باديه پيماى وادى عصمت و طهارت و تالى تلو معصوم بوده است. وى به جهت صفاى ضمير و عفاف و طهارت مادرش، نجمه خاتون(62) و به واسطه برخوردارى از تعاليم هدايت بخش دين و قرآن در حريم امن پدرش، امام كاظم(ع) و سپس در مأمن ايمانى برادرش، امام رضا(ع) و به سبب بهرهمندى از طاعت و بندگى خالصانه به درگاه رب العالمين به آن درجه از كمال معنوى و صفاى باطنى رسيد كه از آلايش به تيرگى گناه و معصيت پاك ماند و توسط برادر بزرگوارش، على بن موسى الرضا(ع) ملقب به صفت «معصومه» گرديد، آنجا كه فرمود: «مَنْ زارَ المَعصومةَ بِقم كَمنْ زارَنِى (63)؛ كسى كه [فاطمه] معصومه را در قم زيارت كند، مثل آن است كه مرا زيارت كرده است.»
همچنين در فرازى از زيارتنامه دوم كريمه اهل بيت(س) او را به اين اوصاف متعالى مورد خطاب قرار مىدهيم كه «السلامُ عَليكِ اَيَّتُها الطاهرةُ الحميدةُ البرّةُ الرشيدةُ النَّقيَّةُ التقيةُ؛(64) سلام بر تو اى بانوى پاك و ستايش شده، نيكو كردار و هدايت شده و پرهيزگار و وارسته.»
هاتف اصفهانى نيز در مدح طهارت و عصمت آن زهره آسمان ولا چنين سروده است:
دخترى كش دايه دوران نيابد همسرى***دخترى كش مادر گيتى نزايد خواهرى
بنت شاه اوليا موسى بن جعفر فاطمه***كش بود روح القدس بيرون درگه چاكرى
ماه بطحا زهره يثرب چراغ قم كه دوخت***دست حق بر دامن پاكش ز عصمت چادرى(65)
در ضمن ناگفته نماند كه از ديگر خصايص و ويژگيهاى مشترك حضرت مريم(س) و فاطمه معصومه(س) صفت باكره بودن آنهاست؛ چنان كه به شهادت تاريخ حضرت معصومه(س) دوشيزهاى است كه هرگز ازدواج نكرد؛ چرا كه نه تنها براى او بلكه براى هيچ كدام از دختران امام كاظم(ع) همسرى همشأن و شوهرى همكفو پيدا نمىشده است، به گفته محدث قمى: «چنين رسيده كه رضائيه دختران خود را به شوهر نمىدادند؛ زيرا كسى را كه همسر و هم كفو ايشان بود، نمىيافتند و حضرت موسى بن جعفر(ع) را بيست و يك دختر بوده است و هيچ يك شوهر نكردهاند. اين مطلب در ميان دختران ايشان عادت شده و محمد بن على الرضا(ع) به شهر مدينه ده ديه وقف كرده است بر دختران و خواهران خود كه شوهر نكردهاند و از ارتفاعات آن ديهها نصيب و قسط رضائيه كه به قم ساكن بودهاند از مدينه جهت ايشان مىآوردند.»(66)
در ميان دختران رضائيه، دوشيزه آل طه، معصومه اهل بيت(س) فروغ جهان گستر جمال رحيمى و جلوهگر قدرت لايزال الهى است كه به بيان امام خمينى(س) زيور دوشيزگان عالم مىباشد:
اين است آن نور كز تجلّى قدرت
داد به دوشيزگان هستى زيور(67)
و درباره مريم عذرا(س) در لسان روايات اسلامى، تعبير «اَلْبِكرُ الْبَتُولُ الِّتى لَمْ يَمَسَّها بَشرٌ؛(68) بكر بريده از شوهر كه بشرى او را مس نكرده» به كار رفته؛ چنان كه در آيين مسيحيت هم با چنين تعبيرى نسبت به آن بانو رو به رو مىشويم: «در شوراى قسطنطنيه، سال 553 ميلادى، عنوان «هميشه باكره» از جمله اوصاف مريم(س) به شمار آمد و گفته شد او باكره است، قبل از تولد، در حال تولد و بعد از تولد.»(69) و درانجيل متا نيز آن بانوى بهشتى «باكره» ناميده شده است.(70)
علم و آگاهى انسان مقدمه عمل اوست كه همچون مشعلى فروزان، راه طاعت و بندگى را روشن نموده، بصيرت و بينايى را براى او به ارمغان مىآورد. مولاى متقيان، على(ع) خطاب به كميل بن زياد مىفرمايد: «مَعرفةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْاِنْسَانُ الطّاعةَ فِى حَيَاتِهِ، وَ جَمِيلَ الْاُحْدوثَةِ بعدَ وَفاتِهِ؛(71) شناخت علم، دينى است كه با آن پاداش داده مىشود، و انسان در دوران زندگى خود با آن خدا را اطاعت مىكند و پس از مرگ نام نيك به يادگار مىگذارد«.
يكى از نيازهاى هميشگى بشر، نياز فطرى و عطش او به دانستن و ميل و گرايش به خروج از وادى ظلمانى جهل و نادانى و ورود به عرصه نورانى علم و آگاهى مىباشد. از اين رو، سزاوار است كه با تأسى به پيامبر ختمى مرتبت(ص) همواره نواى «رَبِّ زِدْنى علماً»(72) را از نهاد جان بر آوريم و در خواست علم و آگاهى از ذات ربوبى نماييم؛ علمى كه نافع به حال دنيا و آخرت مىباشد و ثمراتى جانفزا را برايمان به بار مىآورد؛ يعنى علم به معارف الهى و در رأس آنها علم توحيدى كه به بيان امام صادق(ع) برترين عبادت است: «اَفضلُ الْعِبادةِ العلمُ باللّهِ؛(73) برترين عبادت علم و آگاهى به خداست»؛ همان كه در كتاب آسمانى ما، قرآن كريم، در كنار عبادات و طلب مغفرت از رب ذكر شده است: «فَاعْلَمْ اَنَّهُ لاَ الَه اِلاَّ اللَّه وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ و للْمؤمنينَ و المؤمناتِ؛(74) پس بدان كه معبودى جز خدا نيست و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن.»
صفت «عالمه» از جمله اوصافى است كه براى حضرت فاطمه معصومه(س) به كار رفته و نشانگر آن است كه نهال وجود كريمه اهل بيت(س) از چشمه سار علوم و معارف پدر بزرگوار و برادر گرامىاش به بهترين وجه سيراب گشته است؛ به گونهاى كه در كوتاهترين زمان ممكن بدان درجه از رشد و كمال در علم و معرفت دينى رسيد كه نقل كردهاند:
روزى عدهاى از شيعيان امام كاظم(ع) جهت دريافت پاسخ براى پرسشهاى دينى خود به شهر مدينه رهسپار شدند، ولى چون آن حضرت در مسافرت بود و آنها ناگزير به بازگشت بودند، به ناچار سؤالات خود را نوشتند و به افراد خانواده امام تحويل دادند تا در سفر بعد، جواب آنها را دريافت نمايند.
زمان خداحافظى با تعجب ديدند كه حضرت فاطمه معصومه(س) _در حالى كه تنها ده سال داشت_ پاسخ پرسشهاى آنان را نوشته است. هنگام مراجعت در بين راه با امام موسى بن جعفر(ع) ملاقات نمودند و ماجرا را به عرض ايشان رساندند. امام آن نوشته را از آنها گرفت و مطالعه نمود و چون پاسخها را درست يافت، لبخند رضايت بر لبانش نقش بست و سه بار فرمود: «فداها ابوها؛ پدرش به فدايش باد.»(75)
چون بود از خاندان وحى آن عالى نسب
عالِم اسرار قرآن حضرت معصومه است(76)
همچنين وصف «محدثه»(77) كه از اوصاف كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه(س) است، بيانگر علم و آگاهى اين صفيّه آل طه(س) مىباشد. توضيح اينكه حديث در اصطلاح علم درايه به كلامى اطلاق مىشود كه حكايت از سخن يا فعل يا تقرير معصوم(ع) داشته باشد(78) و محدِّث و محدِّثه به كسى گفته مىشود كه سخن معصوم يا فعل و تقرير او را نقل كند. اهميت اين كار در آن است كه سيره و روش علمى و معارف بىپايان حضرات معصومين(ع) نسل به نسل و در همه قرون و اعصار حفظ گشته، ثمرات آن به تمامى ابناى بشر مىرسد. رسول اكرم(ص) مىفرمايد: «مَنْ تعلَّمَ حَديثينِ اثْنينِ يَنْفَعُ بِهِما نَفسَهُ اَوْ يُعَلِّمُهُما غيرَه فَيَنتَفِعُ بِهِما كانَ خَيْراً لَهُ مِنْ عِبادَةِ سِتِّينَ سنَةٍ؛(79) كسى كه دو روايت بياموزد و خود از آن سود ببرد يا به ديگرى آموزد تا او از آنها بهره ببرد، برايش از شصت سال عبادت برتر است.»
حضرت فاطمه معصومه(س)، از جمله زنان نادرى است كه در شمار ناقلان حديث قرار دارد و روايات گهربارى را براى مردم نقل نموده كه از آن ميان تنها روايات ذيل به دست ما رسيده است:
حضرت فاطمه معصومه(س) به نقل از حضرت فاطمه زهرا(س) مىفرمايد: «اَنَسيتُمْ قَوْلَ رَسُولِ الله(ص) يَوْمَ غَدير خُمٍّ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، و قوله: اَنْتَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هارونَ مِنْ موسى؛(80) آيا فراموش كرديد فرمايش رسول خدا(ص) را در روز غدير؟ كه فرمود: هر كس من مولاى اويم، على(ع) نيز مولاى اوست و [آيا فراموش كرديد اين سخن حضرت را كه] فرمود: [يا على] نسبت تو به من همانند هارون به موسى(ع) است«.
به نقل از رسول اكرم(ص) فرمود: «اَلاَ مَنْ مَاتَ على حُبِّ آل محمدٍ ماتَ شَهيداً؛(81) بدانيد كه هر كس با محبت آل محمد بميرد، شهيد مرده است«.
حضرت معصومه(س) وقتى در ساوه مريض شد، به همراهانش فرمود: مرا به قم ببريد؛ زيرا از پدرم شنيدم كه فرمود: «قم مركز شيعيان ما مىباشد.»(82)
حضرت فاطمه معصومه(س) از حضرت زهرا(س) روايت مىكند كه پدرم رسول اكرم(ص) فرمود: شبى كه مرا به آسمان (معراج) بردند، داخل بهشت شدم. در آنجا خانهاى از دُرّ سفيد ديدم كه ميان آن خالى بود. آن خانه درى داشت كه با دُرّ و ياقوت مزين شده بود و روى آن پردهاى كشيده بودند. وقتى سر بلند كردم، ديدم بر بالاى آن نوشتهاند: «لاَ اله الاَّ الله، محمد رسول الله، على ولى القوم» و بر پرده نوشته شده بود: «بَخٍ بَخٍ مِنْ مثل شيعةَ عَلىٍّ؛به به چه كسى مانند شيعه على است.»
وقتى داخل خانه شدم، قصرى از عقيق سرخ ديدم كه وسط آن خالى بود. اين خانه نيز درى داشت كه پردهاى مزين به زبرجد سبز بر آن آويخته بودند. وقتى سر بلند كردم، ديدم بر فرازش نوشتهاند: «محمد رسول الله، على وصى المصطفى«.
بر پرده نيز نوشته بودند: «بشّر شيعة على بطيب المولد؛ شيعه على را به حلالزاده بودن بشارت ده.»
وقتى وارد شدم، به قصرى ديگر از زمرد سبز رسيدم كه زيباتر از آن را هرگز نديده بودم. درى از ياقوت قرمز داشت كه با انواع لؤلؤها تزيين شده بود.
بر پرده آن نوشته بودند: «شيعة على هم الفائزون؛ شيعيان على رستگاراناند.»
پرسيدم: دوست من جبرئيل! اين قصر از آن كيست؟
پاسخ داد: «يَا مُحمدُ، لِاِبنِ عَمِّكَ و وَصِيِّكَ عَلىِّ بْنِ اَبِى طَالِبٍ يُحْشَرُ النَّاسُ كُلُّهم يَومَ القيامةِ حُفَاةً عراةً الاَّ شيعةَ علىٍّ و يُدْعَى النَّاسُ بِاَسْمَاءِ اُمّهَاتِهم مَا خَلاَ شيعة علىٍّ فانَّهم يُدعونَ بِاَسماءِ آبائهم؛ اى محمد! اين خانه پسر عمو و جانشين تو على بن ابى طالب است. در رستاخيز همه مردم جز شيعيان على پا برهنه و عريان محشور مىشوند و همه مردم جز شيعيان على با نام مادرشان خوانده مىشوند. شيعيان على با نام پدرانشان خوانده خواهند شد«.
درباره راز اين مسأله پرسيدم، پاسخ داد: «لانهم اَحَبُّو عليّاً فَطَابَ مَولِدُهم؛ چون على را دوست داشتند، ولادتشان نيك [و حلال] گرديد.»(83)
و اگر امروزه شاهديم كه مركزيت حوزه علميه و جايگاه علوم آل محمد(ص) در جهان تشيع، شهر قم مىباشد، در حقيقت، به بركت وجود آن خاتون دو عالم و منزلت علمى و معنوى اوست كه چون مغناطيسى عظيم شيفتگان علم و معرفت را به سوى حرم مطهرش جذب نموده است، حقيقتى كه امام صادق(ع) قرنها پيش نويدش را اين چنين داده بود:
»سَتَخْلُو كوفةُ مِنَ المؤمنينَ و يأزِرُ عَنْهَا العلمُ كما تَأزِرُ الحيَّةُ فى جُحْرِها، ثُمَّ يَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبلْدَةٍ يُقالُ لَها قُمْ و تَصِيرُ مَعْدِناً لِلْعِلمِ وَ الْفَضْلِ حَتَّى لاَ يَبْقى فىِ الْاَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فىِ الدّينِ حَتَّى الْمخَدَّراتِ فى الْحِجَال؛(84) به زودى كوفه از مؤمنان خالى مىگردد و علم از آن همچون مارى كه در لانهاش جمع مىشود، جمع و بر چيده مىگردد و سپس در شهرى كه آن را قم مىگويند، آشكار مىشود و آنجا معدن علم و فضيلت خواهد شد. آن گاه در سراسر زمين [بر اثر گسترش علم از قم] هيچ كس حتى زنان پردهنشين باقى نمىمانند كه از نظر دين [و آگاهى به مسايل آن] ضعيف و مستضعف باشند«.
اما «عالمه» بودن حضرت مريم(س) از تصديق او نسبت به كلمات ربوبى و كتابهاى انبياى الهى معلوم مىگردد كه «صَدَّقَتْ بكلماتِ ربِّها و كُتُبِهِ و كانتْ مِنَ الْقانِتين؛(85) او كلمات پروردگارش و كتابهاى او را تصديق كرد و از مطيعان فرمان خدا بود»؛ زيرا چنين تصديقى كه ثمرهاش در عبادات خاضعانه او جلوه مىكند، جز در پرتو علم و معرفت نسبت به كلمات رحمانى و كتب آسمانى ميسور نمىباشد.
همچنين عمق آگاهى و معرفت الهى دختر عمران را از كلامى مىتوان فهميد كه در سنين نوجوانى در جواب زكرياى نبى(ع) عرضه داشت؛ «كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيهَا زَكَريَّا الِْمحْرَابَ وَجَدَ عِنْدِهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَريمُ اَنَّى لَكِ هذَا قَالتْ هُوَ مِنْ عِنْد اللَّه اِنَّ اللَّه يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ؛(86) هر زمان زكريا وارد محراب او مىشد، رزقى در نزد او مىديد. از او پرسيد: اى مريم! اين را از كجا آوردهاى؟ گفت: اين از ناحيه خداست. خداوند هر كس را بخواهد بى حساب روزى مىدهد.»
«صدّيق» و «صدّيقه» مبالغه در تصديق است و در لغت به كسى گفته مىشود كه دائم الصدق باشد(87) و همواره و در همه حالات با صدق و راستى زندگى كند؛ صداقتى در گفتار، كردار، پندار و اعتقاد. همچنين به فرد كامل در صدق(88) و يا ملازم و همراه(89) با صدق معنا شده است و از ديدگاه قرآن مجيد، صدّيقان كسانى هستند كه مورد انعام خداوند واقع شدهاند و با انبيا، شهدا و صالحان رفيق راه و همقافله مىباشند:
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّه وَ الرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ اَنْعَمَ اللَّه عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيّينَ و الصِّديقينَ و الشُّهَدَاءِ و الصَّالِحينَ و حَسُنَ اُولئِكَ رَفيقاً؛(90) و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، با كسانى همراه خواهد بود كه خداوند نعمت خود را بر آنها تمام كرده، از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان، و آنها رفيقان خوبى هستند.»
از نوع بيان آيه فوق چنين استفاده مىشود كه بعد از مقام نبوت، مقامى بالاتر از مقام صدق و راستى نيست؛ صدقى كه نه فقط در سخن گفتن كه دراعمال و نيّات نيز حضور دارد؛ زيرا حقيقت اسلام و ايمان بدون آن محقق نمىگردد؛ چنان كه اميرمؤمنان، على(ع) مىفرمايد: «اَلصِّدقُ عِمادُ الاْسلامِ وَ دَعَامَةُ الاِيمانِ؛(91) صدق و راستى ستون اسلام و پشتوانه ايمان است.» و قرآن كريم مىفرمايد: «وَ الَّذِينَ ءَامنوُا بِاللَّه وَ رُسُلِهِ اُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقونَ؛(92) و آنان كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند، صدّيق هستند«.
مريم عذرا(س) از جمله كسانى است كه در آيهاى از قرآن مجيد به صدّيقه توصيف شده: «ما المسيحُ ابنُ مريمَ الاَّ رَسولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ و اُمُّهُ صِدّيقةٌ؛(93) نيست مسيح پسر مريم، مگر پيامبرى كه به تحقيق پيامبران قبل از او گذشتند و مادرش صديقه بود.» و در آيهاى ديگر تصديق كننده كلمات ربوبى و كتب آسمانى معرّفى گرديده است: «وَ مَريمَ ابْنتَ عِمرانَ الّتِى اَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فيه مِنْ رُوحِنَا و صَدَّقتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا و كُتُبِهِ و كَانَتْ مِنَ القانِتينَ؛(94) و مريم دختر عمران كه دامان خود را پاك نگه داشت، پس از روح خود در او دميدم و كلمات پروردگار و كتابهاى او را تصديق كرد و از طاعت پيشگان بود.»
در انجيل لوقا نيز آن گاه كه جبرئيل فرشته بر دختر عمران ظاهر مىشود و مىگويد: «سلام بر تو اى دخترى كه مورد لطف پروردگار قرار گرفتهاى! خداوند با توست.»(95) و سپس نويد تولد پسرى مقدس، به نام عيسى را به او مىدهد، حضرت مريم(س) سخنى را اظهار مىكند كه در حقيقت همان تصديق كلمات رب و تصديق بشارت جبرئيل مىباشد، وى چنين مىگويد: «من خدمتگزار خداوند هستم و هر چه او بخواهد، با كمال ميل انجام مىدهم. از خدا مىخواهم كه هر چه گفتى، همان بشود.»(96)
در بين روايات اسلامى هم حديثى از امام جعفر صادق(ع) وارد شده كه مريم عذرا(س) همچون فاطمه زهرا(س) صديقه به شمار آمده است. روايت از مفضّل، شاگرد امام صادق(ع) نقل شده كه مىگويد: «از ابو عبدالله(ع) پرسيدم: چه كسى فاطمه را غسل داد؟ حضرت فرمود: اميرمؤمنان(ع). گويا اين سخن بر من عظيم جلوه كرد. به همين جهت، فرمود: مثل اينكه از خبرى كه به تو دادم، دلتنگ شدى. گفتم: فدايت شوم، حقيقتاً چنين شدم. فرمود: دلتنگ نشو! زيرا او (فاطمه) صديقه بود و غسل نمىداد او را مگر صدّيق، آيا نمىدانى كه مريم را غسل نداد، مگر عيسى.»(97)
حضرت فاطمه معصومه(س) نيز علاوه بر اينكه در بين علما متصف به وصف «صديقه» است(98) و اين وصف با لقب او، «معصومه» ملازم مىباشد، حقيقت صدق و راستى در گفتار و رفتار كه همان تقواى واقعى است، در اوصاف نقل شده در زيارتنامه حضرتش (البرةُ الرشيدة التقيّة النقيّة؛(99) نيكو كردارِ هدايت شده پرهيزكار وارسته) قرار دارد و در سراسر زندگى پر ماجراى آن صفية الله(س) متجلّى مىباشد كه روح لطيفش لحظهاى از مسير حق و صراط مستقيم ميل ننمود.
در ضمن رواياتى كه از طريق اين محدثه آل طه(س) به دست ما رسيده و هر كدام گنجينهاى گرانبها از جواهر زيبنده ولايت است، مىتواند خود گواه آشكارى بر صدق لسان حضرتش باشد؛ احاديث پربارى كه در محور اصول اعتقادى شيعه و تأكيد به وصالت و ولايت امير مؤمنان على(ع) و تثبيت جايگاه غدير در فرهنگ تشيع و تمجيد از شهر قم مىباشد.
صبر، خويشتن دارى در برابر ناملايمات است كه امير بيان، على(ع) مىفرمايد: «اَلصَّبرُ اَنْ يَحتمِلَ الرجلُ مَا يَنُوبُهُ و يَكظِمُ مَا يَغْضِبُهُ؛(100) صبر آن است كه آدمى پيشامدهاى بد را تحمّل كند و جلوى خشم خود را بگيرد.» و به اصطلاح دانشمندان علم اخلاق: «عبارت است از ثبات نفس و اطمينان آن و مضطرب نگشتن آن در بلايا و مصايب و مقاومت كردن با حوادث و شدايد به نحوى كه سينه او تنگ نشود و خاطر او پريشان نگردد و گشادگى و طمأنينه كه پيش از حدوث آن واقعه است، زوال نپذيرد.»(101)
صبر صفتى متعالى است كه تنها بندگان خاص خداى رحمان و صاحبان عزم و ثبات قدم از بين رسولان، شايسته بهرهمندى از آن هستند؛ چنان كه خداوند متعال به پيامبر خاتم(ص) فرمود: «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ اوُلُوا الْعَزمِ مِنَ الرُّسُلِ؛(102) پس صبر كن همچنان كه صاحبان عزم از رسولان صبر نمودند.»
و صابران كسانى هستند كه به موجب شكيبايى توأم با معرفت در مقابل مصيبتها، باده نوش صهباى طهور نويد و بشارت ربوبى مىگردند: «وَ بَشِّرِ الصَّابرينَ الَّذينَ اِذَا اَصَابَتْهُم مصيبةٌ قالوا اِنَّا لِلَّهِ و اِنَّا اِلَيه رَاجعونَ؛(103) و به صبر كنندگان مژده بده، آنان كه چون مصيبتى به ايشان برسد، گويند: همانا ما از خداييم و به سوى خدا باز مىگرديم»؛ مژده و بشارتى كه حكايت از بهشت جاويد الهى و سلام فرشتگان آسمانى دارد:
«وَالَّذينَ صَبَروُا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ... اوُلئكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّار جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها و مَنْ صَلَحَ مِنْ ءَابَائِهِمْ و اَزْوَاجِهِمْ و ذُرِّيَّاتِهِم وَ الْمَلاَئِكَةُ يَدْخُلوُنَ عَلَيهِم مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ؛(104) و آنهايى كه به خاطر رضايت و خوشنودى پروردگارشان صبورى مىكنند... پايان نيك سراى ديگر براى آنهاست؛ بهشتهاى جاويدان كه آنان به همراه پدران و همسران و فرزندان صالح خود وارد آن مىشوند و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مىگردند [و به آنها مىگويند:] سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان، چه پايان خوبى در اين سرا نصيبتان شد.»
ناز پرورد تنعّم نبرد راه به دوست
عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد(105)
براى شناخت ميزان سختيها و مشكلاتى كه مريم عذرا(س) در سراسر زندگى خود متحمل شد و در برابر آن شكيبايى و صبورى را در پيش گرفت، كافى است صحنهاى را تجسّم كنيم كه حضرت مريم(س) توسط روح القدس آگاهى مىگردد كه بايد به كلمه الهى، عيساى مسيح(ع)، بنابر اراده و مشيت ربوبى باردار شود و آبروى خويش را از دست رفته ببيند.
غم تنهايى، سنگينى حمل و رنج زايمان از يك سو و ترس از زخم زبان و شماتت مردم و اندوه از بين رفتن آبرويى كه ثمره عمرى عبادت، مجاهدت و اعمال نيك بوده است از سوى ديگر، براى او از جان دادن سختتر مىنمايد كه در هنگام وضع حمل با چشمانى اشكبار و دلى پر حسرت، آرزو مىكند: «يَا لَيْتَنِى مِتُّ قَبْلَ هذا و كُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً؛(106) اى كاش من قبل از اين مرده بودم و فراموش شده از ياد رفته بودم»؛ لكن در اين هنگام طفلى كه در رحم دارد، پيام آور شادى از عالم غيب مىگردد و او را چنين دلدارى مىدهد:
«اَلاَّ تَحْزَنِى قَدْ جَعَل رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً وَ هُزِّى اِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيكِ رُطَباً جَنِيّاً فَكُلِى وَ اشْرَبِى وَ قَرِّى عَيْناً؛(107) اندوه مدار كه به تحقيق در زير [پاى] تو نهرى قرار دارد، و تنه درخت خرما را به سوى خود بكش تا رطب تازه چيده بر تو فرو ريزد، پس بخور و بياشام و روشن باشد چشم تو.»
اين روشنايى چشم و شادمانى مريم(س) در نتيجه صبر و استقامتى كه پيشه خويش ساخت، در انجيل لوقا اين گونه انعكاس يافته كه وقتى به ملاقات خواهرش، اليزابت، همسر زكرياى نبى(ع) رفت، اليزابت به او گفت: «تو ايمان آوردى كه هر چه خدا بگويد، همان شود. براى همين است كه خدا چنين نعمت بزرگى به تو بخشيده است. مريم جواب داد: راستى با چه كلماتى از خداوند تشكر كنم. نجات دهندهام، خدا، چه شادى به من بخشيده است! چون به من ناچيز هم توجه فرموده و حالا مردم هر نسل نام مرا به نيكى ياد خواهند كرد.»(108)
زندگى كوتاه كريمه اهل بيت، حضرت معصومه(س) نيز مشحون از دردها و رنجها و حوادث اندوهگين است كه كمتر بانويى با سن و سال حضرتش تاب و تحمل آن را دارد. اسارت پدر و سپس از دست دادن او كه به دستور خليفه وقت، هارون الرشيد و در زندان سندى ابن شاهك (در سال 183 ق.) به شهادت رسيد و آن گاه دورى از برادرش، امام على بن موسى الرضا(ع) كه به فرمان مأمون سفرى تبعيد گونه در سال 200 ق. به آن حضرت تحميل شد، غم و اندوه فراوانى را بر وجود آن بانوى جوان وارد آورده بود كه به دنبال دريافت نامهاى از برادر محبوب و امام عصر خود، تصميم گرفت در سال 201 ق. براى رسيدن به لقاى يگانه عزيزش، رنج سفر به ديار غربت را بر خود هموار نمايد و به همراه پنج تن از برادران خود و تنى چند از برادرزادگان و غلامان و كنيزان، راه «مرو» را در پيش بگيرد.(109)
اما چون در مسير اين سفر طولانى به شهر ساوه رسيدند، بنا به نقلى، عدهاى از دشمنان اهل بيت(ع) به همراهى مأموران حكومتى به كاروان آن وديعه الهى حمله نمودند و تعدادى از همراهان و برادران حضرت را به شهادت رساندند. سوز هجران امام رضا(ع)، سنگينى اين واقعه غمانگيز و فشار اندوه از دست دادن همراهان به گونهاى بود كه دختر موسى بن جعفر(ع) به سختى بيمار شد و به خادم خود فرمود: «مرا به شهر قم ببريد؛ زيرا از پدرم شنيدم كه فرمود: شهر قم مركز شيعيان ما مىباشد.»(110)
و بدين ترتيب، به سمت قم حركت نمود، اما در ايام كوتاهى كه پس از آن واقعه، چون شقايقى داغ ديده در برهوت خشك دنيا به سر برد، هرگز زبان به شكايت باز نكرد و جام صبر و شكيبايى را از كف نداد و با ظرفيت اقيانوسگونه خود تنها به راز و نياز عاشقانه با معبود خويش پرداخت.
بنابراين، مىتوان گفت كه سراسر حيات فاطمه معصومه(س) در محنتكده عالم ملك تجليگاه صبر و استقامت به همراه ثمرات روحفزاى آن است؛ صبرى كه به بيان رسول ختمى مرتبت(ص) داراى اقسام سهگانه ذيل است:
«صبر در مصيبت و بلا، صبر بر طاعت و بندگى، صبر از معصيت و گناه.»(111) و نتايج و ثمرات هر يك به ترتيب، رضا به قضاى الهى، انس با حق، و تقواى نفس مىباشد.
از ديگر فضايل مشترك بين مريم عذرا(س) و فاطمه معصومه(س) آن است كه اين ميراث داران صداقت و راستى و اسوههاى طهارت پاكى به دست ولىاى از اولياى الهى به خاك سپرده شدهاند.
حضرت مريم(س) در اواخر عمر شريفش به موجب انسى كه با عبادت داشت، به همراه فرزندش، عيساى مسيح(ع) روزها را در كوهستان با زبان روزه به راز و نياز و مناجات با پروردگار خود مشغول بود و شبها به شب زندهدارى مىپرداخت و طعامش جز گياهان صحرايى و كوهستانى نبود؛ اما يك روز در اثر خستگى و فرسودگى بسيار به خوابى عميق فرو رفت كه ديگر بيدار نشد و اين گونه از دنياى فانى مفارقت نمود.
چون وقت نماز و افطار فرا رسيد، عيسى(ع) به كنار مادر آمد و او را صدا زد تا بيدارش نمايد. وقتى جواب نشنيد، پارچه سفيد روانداز مادر را به كنار زد و متوجه شد كه از دنيا رفته است. آن گاه با ديدهاى گريان و دلى سرشار از اندوه، پيكر مطهر مادر را به بيت المقدس آورد و مقدمات تدفين را آماده نمود و او را به خاك سپرد.(112)
اما معصومه اهل بيت(س) پس از هفده روز عبادت و انس با معبود در شهر شيعه نشين قم و در منزل موسى بن خزرج، بزرگ خاندان اشعرى، در اثر شدت بيمارى به سوى فردوس برين رحلت نمود و به مصداق آيه «يَا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى اِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَةً»(113) با نفسى مطمئنه، در حالى كه راضى به قضاى ربوبى و مرضىِ الهى بود به ديدار ربّ خويش شتافت؛ چنان كه در زيارتنامه آن خاتون با اوصاف «الرّضيةُ الْمرضية؛(114) بانوى شايسته و پسنديده» نسبت به ساحت اقدسش عرض سلام و ادب مىنماييم.
بعد از وفات آن صفيّةالله، حضرت معصومه(س) شهر قم غرق در ماتم و غم شد. پيكر مقدس حضرتش را بعد از غسل و كفن به سوى قطعه زمينى به نام «بابلان» كه متعلق به موسى بن خزرج بود، تشييع كردند؛ ولى به هنگام دفن، آل سعد بر سر كسب افتخار تدفين آن شفيعه روز جزا و وديعه آل طه(س) اختلاف نمودند و به گفتگو پرداختند و بالاخره تصميم گرفتند، اين كار را به پيرمرد صالحى به اسم «قادر» بسپارند.
مردم در انتظار آمدن آن پيرمرد مؤمن به سر مىبردند كه ناگاه دو سوار را ديدند، با روى پوشيده، از جانب ريگزار به سوى آنان مىآيند. چون به نزديك جنازه رسيدند، پياده شدند و بر آن نماز خواندند و سپس پيكر حضرت معصومه(س) را به داخل سردابى كه از قبل مهيا شده بود، بردند و به خاك سپردند و بدون آنكه با كسى سخنى بگويند، بيرون آمده، سوار شدند و رفتند و كسى هم آنها را نشناخت.(115)
لكن بنا به اظهار صاحب كتاب «تاريخ قم» محتمل است كه يكى پدر بزرگوارش، موسى بن جعفر(ع) و ديگرى برادر عالىقدرش، حضرت رضا(ع) بوده باشند؛ اما به هر حال، از جمله اولياى الهى بودهاند كه خود دلالت بر منزلت والاى كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه(س) و نهايت جلالت قدر وى دارد.
شايان ذكر است كه بعد از مراسم تدفين، موسى بن خزرج سايبانى از حصير و بوريا بر قبر شريف آن حضرت برافراشت و اين سايبان برقرار بود تا زمانى كه حضرت زينب، دختر امام جواد(ع) وارد قم شد و قبّهاى آجرى بر آن مرقد مطهر بنا نمود.(116) پس از روزگارى خود او نيز در اين شهر به ديار باقى شتافت و جسم پاكش در جوار حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد.(117)
برخى از اماكن داراى تقدّس و شرافت خاصى هستند كه مهمترين عامل تشرف آنها، عامل انسانى، يعنى حضور بندگان خالص خداى رحمان همچون انبيا واوليا و صلحا مىباشد؛ چنان كه در ابتداى سوره تين، خداوند متعال چهار قسم را ذكر نموده كه هر كدام بيانگر مكانى خاص مربوط به يكى از پيامبران الهى مىباشد: «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طُورِ سِينِينَ وَ هذَا الْبَلَدِ الاَمين؛(118) قسم به انجير و زيتون و سوگند به طور سينين و قسم به اين شهر امن (مكه).»
در تفسير اين آيات گفتهاند: «اين اقسام مذكور، مشعر است بر شرف اين بقاع مباركه و آنچه ظاهر شده از آنها از خير و بركت به سبب سكناى پيغمبران و علما در آن؛ زيرا منبت تين و زيتون، مهاجر حضرت ابراهيم(ع) و مولد حضرت عيسى(ع) و منشأ او، و طور محل مناجات حضرت موسى(ع) و مكه موضع خانه و مطاف عالميان و مولد حضرت خاتم(ص) و مبعث آن سرور است.»(119)
همچنين بيت المقدس از جمله مكانهايى است كه داراى قداست و شرافت ويژهاى مىباشد؛ چرا كه مهبط وحى و محل نزول ملائكة الله بوده و سالهاى زيادى حضور پيامبران و اولياى بزرگى همچون داود پيامبر(ع)، سليمان نبى(ع) و عيساى مسيح(ع) را درك نموده و جايگاهى است كه مريم عذرا(س) تحت صيانت ولايى و تعليم و تربيت معنوى حضرت زكريا(ع) به عبادت پروردگار و تهذيب و تطهير ضمير خويش مشغول بوده، مراتب رشد و تعالى روحى را طى كرده و در نهايت نيز مدفن متبركى براى آن سرور و سيده زنان عالم گرديده است. در شرافت و عظمت اين مكان مقدس همين بس كه معراج پر راز و رمز رسول ختمى مرتبت(ص) از آنجا صورت پذيرفته است:
«سُبْحانَ الّذِى اَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ المَسْجدِ الْحَرَامِ اِلَى الْمَسْجِدِ الاَقْصَا الَّذِى بَارَكْنَا حَولَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ اَيَاتنَا؛(120) پاك و منزه است خدايى كه بندهاش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى كه گرداگردش را پر بركت ساختيم، برد تا آيات خود را به او نشان دهيم.»
به فرموده علامه طباطبايى در تفسير الميزان، مراد از مسجد الاقصى به قرينه جمله «اَلَّذِى بَارَكْنَا حَولَه؛ جايگاهى كه اطرافش را مبارك نموديم»، بيت المقدس است.(121) و از ام هانى، دختر ابوطالب كه معراج رسول اكرم(ص) از خانه او آغاز گرديد، روايت شده كه فرمود: «اِنَّ الْحَرَمَ كُلَّه مَسْجِدٌ وَ الْمَسجدُ الاَقْصَى هُوَ بَيْتُ الْمُقَدَّسِ و هو مَسْجِدُ سُلَيَْمانَ بْنَ دَاوُدِ؛(122) همانا حرم كلّش مسجد است و مسجد الاقصى همان بيت المقدس است كه مسجد سليمان فرزند داود(ع) مىباشد.»
شهر قم و مدفن حضرت فاطمه معصومه(س) نيز در روايات متعددى مورد ستايش قرار گرفته، و داراى شرافت و تقدس شمرده شده است؛ قداستى كه قبل از حضور صفيه آل طه(س) به جهت حضور شيعيان دلباخته اهل بيت(ع) و بندگان عارف و خالص خداى رحمان به وجود آمده است؛ چنان كه در روايتى، امام كاظم(ع) قم را جايگاه آل پيامبر و پناهگاه پيروان آنها معرفى مىنمايد: «قُم عُشُّ آلِ مُحمدٍ و مَأْوَى شِيعَتِهِمْ؛(123) قم آشيانه خاندان محمد(ص) و پناهگاه شيعيان آنهاست.»
و در روايت ديگرى، امام صادق(ع) خاك قم را داراى ارزش و اعتبار والا مىداند كه جز به خاطر حضور ارادتمندان ائمه(ع) نمىباشد: «تُرْبَةُ قُم مُقَدَّسةٌ و اهلُها مِنَّا وَ نَحنُ مِنْهُمْ لا يُريدُهُمْ جَبّارٌ بِسُوءٍ اِلاَّ عُجِّلَتْ عُقُوبَتُه؛(124) خاك قم مقدس است و اهل آن از ما هستند و ما از آنهاييم. هيچ جبّار و سركشى اراده بدى به آنها نمىكند، مگر آنكه به زودى به كيفر خود مىرسد.»
و امام هادى(ع) در بيان وجه تسميه قم، آن را بخشى از سرزمين بيت المقدس به حساب آورده، مىفرمايد: «انَّمَا سُمِّىَ قُمْ بِه لانَّه لَمّا وصلت السفينةُ اليه فى طوفان نوح(ع) قامت، و هو قِطعَةٌ مِنْ بَيْتِ المقدس؛(125) همانا قم به اين اسم ناميده شد، زيرا زمانى كه كشتى در طوفان نوح(ع) به آن رسيد، قيام كرد و آن قطعهاى از بيت المقدس مىباشد.»
اين شرافت و قداست ارض قم با حضور شفيعه روز جزا، حضرت معصومه(س) جلا و صفايى ديگر يافته؛ زيرا كه چون صدف، مرواريد گرانبهاى بهشتى را در خود جاى داده است:
زمين قم به مثل صدف بود آرى
وجود معصومه گوهر است اينجا(126)
امام خمينى - قدّس سرّه - نيز در مدح و تنظير آن حضرت به فاطمه زهرا(س) چنين سروده:
آن يك خاك مدينه كرده مزين
صفحه قم را نموده اين يك انور
خاك قم اين كرده از شرافت جنت
آب مدينه نموده آن يك كوثر
عرصه قم غيرت بهشت برين است
بلكه بهشتش يساولى است برابر
زيبد اگر خاك قم به عرش كند فخر
شايد گر لوح را بيابد همسر
خاكى عجب خاك آبروى خلايق
ملجأ بر مسلم و پناه به كافر(127) حرم مطهر كريمه اهل بيت(س) بسان كهربايى قوى است كه شيفتگان ولايت را از گوشه و كنار دنيا به سوى هاله نورانى خويش جذب مىكند و چون پروانگان عاشق به طواف شمع وجود خويش وا مىدارد و درى از درهاى بهشت جاودان را به سوى آنها مىگشايد كه «اِنَّ للجَنَّةِ ثمانيةَ اَبْوَابٍ و لاَهلِ قُمّ وَاحِدٌ مِنْهَا، فَطُوبَى لَهُمْ، ثُمَّ طُوبَى لَهُمْ، ثُمَّ طُوبَى لَهُمْ؛(128) به درستى كه براى بهشت هشت در است و يكى از آنهابراى اهل قم مىباشد. پس خوشا به حال آنها، و خوشا به حال آنها، و خوشا به حال آنها.»
به همين جهت است كه امام جواد(ع) فرمودهاند: «مَنْ زَارُ قَبْرَ عَمَّتِى بِقُمِّ فَلَهُ الجَنَّه؛(129) كسى كه قبر عمّهام را در قم زيارت كند، بهشت براى اوست.» و معلوم است كه هر زيارتى چنين ثمرهاى نمىتواند داشته باشد و تنها زيارتى بهشت نعيم را نتيجه مىبخشد كه با شناخت و معرفت نسبت به آن حضرت توأم باشد: «من زارها عارفاً بِحَقِّهَا فَلَهُ الجَنَّة؛(130) كسى كه او را با معرفت به حقش زيارت كند، بهشت براى اوست»؛ شناختى كه مدارج والاى طهارت، معرفت، تقوا، عبادت، صداقت و نورانيت آن خاتون را در صحيفه قلب زائر ترسيم نمايد و اسوهاى مناسب را براى زندگانى روحانى به تصوير كشد.
«شفاعت» در لغت به معناى آن است كه كسى در نزد مَلِك و يا بزرگى حاجتى را براى ديگرى درخواست نمايد و در واقع، به معناى واسطه شدن براى در خواست بخشايش گناهان و جرايم ديگرى مىباشد.(131)
شفاعت مقامى است كه به دلالت آيات قرآن، نصيب هر كسى نمىشود: «وَاتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقبَلُ مِنْها شَفَاعةٌ ولاَ يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَلاَ هُم يُنصَرُون؛(132) و از آن روز بترسيد كه كسى به جاى ديگرى مجازات نمىشود و نه شفاعت او پذيرفته مىشود و نه غرامت و بدل او قبول خواهد شد و نه يارى مىشوند.» و تنها كسانى از موهبت شفاعت برخوردار مىگردند و مىتوانند واسطه نجات ديگران شوند كه اذن و اجازه الهى را تحصيل نموده باشند: «مَا مِن شَفيعٍ اِلاَّ مِنْ بَعدِ اِذْنِهِ؛(133) هيچ شفاعت كنندهاى جز به اذن او وجود ندارد.»
كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه(س) بانوى والا مقامى است كه به تصريح روايات ائمه اطهار(ع) از مقام شفاعت بهرهمند است و مىتواند نجات بخش محبان ولايت و شيعيان اهل معرفت از شعلههاى جانسوز دوزخ و تعالى بخش آنان به فراخناى روحفزاى بهشت باشد.
گستره دايره شفاعت آن خاتون نسبت به همه شيعيان لايق كه در پيشگويى صادق آل طهارت(ع) قبل از تولد حضرت معصومه(س) و حتى پيش از ميلاد پدر او، امام كاظم(ع)، بيان شده، خود نشانگر عظمت مقام معنوى آن بانو در نزد خداى رحمان است؛ امام صادق(ع) مىفرمايد: «...تُقْبَضُ فيها امرأةٌ مِن ولدى اسمُها فاطمةُ بنتُ موسى و تَدْخُلُ بشفاعَتِها شِيعَتِى الجنَّةِ بِاَجْمعهم؛(134) زنى از فرزندان من در قم از دنيا مىرود كه نامش فاطمه دختر موسى است و تمامى شيعيان با شفاعت او داخل بهشت مىشوند.»
و همچنين در زيارتنامهاى كه از على بن موسى الرضا(ع) روايت شده، مىخوانيم: «يا فاطمةُ اشْفَعى لى فى الجَنَّةِ فَاِنَّ لَكِ عند الله شأناً مِنَ الشَّأنِ؛(135) اى فاطمه براى من در بهشت شفاعت كن! زيرا كه در پيشگاه خداوند داراى مقام والايى هستى.» و در زيارتنامه دوم آن شفيعه روز جزا، حضرت معصومه آل طه(س)، چنين نغمه سرايى مىكنيم:
«أتيتكِ يا سيّدتى يا فاطمةُ زائراً لَكِ عارفاً بِحَقِّكِ و حقِّ اخيكِ و آبائكِ الاطهارِ طَالِباً فَكَاك رَقَبَتِى مِنَ النّارِ مُلْتَمِساً منكِ الشفاعةَ اذَا اِمْتازَ الاَخيارُ مِنَ [الاَشرارِ] فَاشْفَعِى لى عند ربّكِ و آبائكِ الابرار، فاِنَّكِ مِنْ اَهْلِ بيتٍ لا يَخْسَرُ مَنْ تَولاَّهم ولا يَخِيبُ مَن آتاهم؛(136) اى سرور من! اى فاطمه! به نزدت آمدم در حالى كه زيارت كننده تو هستم و عارف به حق تو و حق برادران و پدران پاكت مىباشم و طلب كننده آزاديم از آتش و درخواست كننده شفاعت از تو در هنگامى كه خوبان از بدان جدا مىشوند، هستم. پس مرا در نزد پروردگار و پدران نيك خود شفاعت كن؛ چرا كه تو از اهل بيتى هستى كه هر كس ولايت آنها را بپذيرد، زيان نمىكند و هر كس به سراغشان برود، نااميد نمىگردد.»
از مجموع سه روايت فوق مىتوان چنين نتيجه گرفت كه حضرت فاطمه معصومه(س) شفاعت كننده شيعيان واقعى و مؤمنان لايق در مراحل مختلف است:
1. «شفاعت عام» قبل از ورود به بهشت، براى بخشوده شدن خطاها و گناهان و دريافت شايستگى دخول به جنّت الهى.
2. «شفاعت خاص» پس از ورود به بهشت در نزد رب متعال و حضرات معصومين(ع)، براى ارتقاى مقام و علوّ درجه در مراتب روحبخش بهشتى.
قم گشته از شرافت معصومه با صفا
چون روضه بهشت برين گشته پر ضيا
شاهدان به در گهش همه آورده التجا
بى شك كه مىرود به بهشت از ره عطا(137) اما مريم عذرا(س) اگر چه دليل نقلى صريح مبنى بر شفيعه بودن او در قيامت نداريم، ولى دلايل عام، شامل حال او مىباشد و مىتوان چنين استفاده نمود كه اين بانو نيز برخوردار از مقام شفاعت است. رسول اكرم(ص) در روايتى شفاعت را به انبيا، اوصيا، ملائكه و مؤمنين نسبت داده، مىفرمايد:
«اَلشَّفاعةُ لِلاَنبياءِ والاْوصياءِ وَ الْملائكةِ وَ فِى الْمُؤمِنين مَنْ يَشْفَعُ مِثْلَ رَبيعةِ و مضر و اَقَلُّ المؤمنينَ شفاعةً مَنْ يشفعُ لِثلاثينَ انساناً و الشَّفاعةُ لاَ تكونُ لاَهلِ الشَّكِّ و الشِّركِ وَلاَ لاهلِ الْكفرِ و الجُحُودِ بَل يَكونُ للمؤمنين مِنْ اهلِ التَّوْحيدِ؛(138) شفاعت براى پيامبران و اوصيا و فرشتگان است و در بين مؤمنين كسى است كه مانند دو قبيله ربيعه و مضر را شفاعت مىكند و كمترين اهل ايمان در شفاعت كسى است كه سى انسان را شفاعت مىكند و شفاعت براى اهل شك و شرك و اهل كفر و انكار نمىباشد، بلكه براى مؤمنين از اهل توحيد مىباشد.»
بدون شك حضرت مريم(س) نه تنها در زمره مؤمنان است كه قرآن مجيد در آيه پايانى سوره تحريم او را به عنوان مثال و الگو براى مؤمنين ياد مىكند و يا به جهت حفظ پاكدامنىاش او را به همراه فرزندش، عيساى مسيح(ع) آيه و نشانه براى جهانيان به شمار مىآورد و مىفرمايد:
«وَ الَّتِى اَحْصَنتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فيها مِنْ رُوحِنَا و جَعَلْنَاهَا و ابْنَهَا ءَايَةً لِلْعَالَمينَ؛(139) و آن كه (مريم) دامنش را پاك نگه داشت، پس از روح خود در او دميديم و او و پسرش را نشانهاى براى عالميان قرار داديم.» بلكه او برگزيده خداى رحمان و سرور زنان عالم در عصر خويش و از جمله بهترين زنان اهل بهشت مىباشد:
«اِشْتاقَتِ الجَنَّةُ الى اربعٍ من النِّساءِ: مريمُ بنتُ عمران وَ آسيةُ بنتُ مُزاحم زوجة فرعون و هى زوجة النبى فى الجنة و خديجةُ بنتُ خويلد زوجة النبى فى الدنيا و الآخرة و فاطمة بنت محمد؛(140) بهشت نسبت به چهار زن اشتياق دارد: مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم همسر فرعون كه در بهشت همسر پيامبر(ص) است و خديجه دختر خويلد كه همسر پيامبر اكرم(ص) در دنيا و آخرت است، و فاطمه دختر محمد(ص).»
سؤالى كه در اينجا مىتوان مطرح نمود، اين است كه چه تفاوتى بين شفاعت در دين مسيحيت و اسلام وجود دارد؟ و آيا شفاعت از ديدگاه اسلام با عدالت خداوند متعال سازگار است كه عدهاى خود را به جرم و معصيت آلوده سازند و سپس با وساطت شفيعى از شافعان بدون آنكه عقاب شوند، روانه بهشت شوند و از نعمات بىپايان بهشتى برخوردار گردند؟ مگر نه اين است كه به بيان قرآنى «كُلُّ نفسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ»(141) و «كُلُّ امْرِءٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ»(142) هر كس در گرو اعمال خويش مىباشد؟
در آيين تحريف شده مسيحيت، اعتقاد بر اين است كه حضرت عيسى(ع) شفيع و واسطه بخشش گناهان مردم مىباشد؛ بدين صورت كه خود را فداى بشر نمود تا تيرگى گناه آدم ابوالبشر(ع) كه به همراه همه انسانها مىباشد و گناهانى كه خود مرتكب مىشوند، پاك نمايد.
در كتاب انجيل، بخش نوشتههاى رسولان مسيح، از قول عيسى(ع) آمده است: «اى خدا! خون گاو و بز (قربانى) نمىتواند تو را راضى كند تا از سر تقصيرات مردم بگذرى، پس اين بدن را براى من آماده كردى تا مثل قربانى، بر قربانگاه تو فدا كنم.» سپس گفته مىشود: «مسيح يك بار جان خود را در راه ما فدا كرد و ما تا ابد بخشيده و پاك شدهايم.»
و در نوشته پولس رسول، خطاب به مسيحيان روم مىخوانيم: «وقتى حضرت آدم گناه كرد، گناه او تمام نسل انسان را آلوده ساخت. ... آدم با گناه خود باعث مرگ عده زيادى شد، ولى عيسى مسيح از روى لطف عظيم خدا، باعث بخشش گناهان بسيارى گشت...مسيح باعث شد كه خدا بسيارى را بىگناه بشناسد، چون از خدا اطاعت كرد و بر روى صليب كشته شد.»(143)
چنين تفكرى ممكن است جرأت بر ارتكاب معاصى و جرايم را به مردم بدهد و آنان را نسبت به گناه بدون هيچ گونه اضطراب و ناراحتى جسور نمايد. از همين جهت است كه عدهاى مىگويند: دينى كه شفاعت را بياورد، سبب عقبماندگى تمدن انسانى از رشد معنوى و موجب فساد اجتماعى مىگردد.
دين مبين اسلام بر خلاف آيين تحريف شده مسيحيت، شفاعت را نامحدود و براى هر گنهكارى ثابت نمىداند؛ چنان كه در روايتى از اهل بيت عصمت و طهارت(ع) آمده است: «وَ الله لَوْ اَنَّ كُلَّ مَلَكٍ مقربٍ اَو نبىٍ مُرسَلٍ شَفَعوا فى ناصبٍ ما شُفِعوا؛(144) به خدا قسم! اگر هر فرشته مقرب و يا نبى مرسلى درباره شخص ناصبى شفاعت كند، آن شفاعت پذيرفته نمىشود.»
اسلام با حدود و قيودى كه براى شفاعت قائل است، آن را به عنوان وسيلهاى تربيتى براى تكامل بشر مطرح مىنمايد؛ چرا كه با زنده نگهداشتن روح اميد در وجود غافلان گنهكار، راه توبه و بازگشت از ارتكاب گناه و معصيت را هموار مىكند و يأسى كه ممكن است باعث شود براى هميشه در مسير ضلالت گام بردارند، در وجود آنها از بين مىبرد.
آيين اسلام، تنها مؤمنانى كه با وجود ايمان و عمل صالح دچار كمبودها و ضعفهايى هستند، شايسته برخوردارى از نعمت شفاعت در سراى دنيا و جهان آخرت مىداند كه مىتوانند با پيوستن به جمع شفاعت شدگان توسط اولياى الهى، به سوى صلاح و درستى گام بردارند و بدون عذاب استحقاق ورود به جنت ربوبى را و عقاب پيدا كنند، درست مانند بيمارى كه دچار ضعف جسمانى شده و طبيب حاذق با تجويز داروهاى تقويتى او را بهبود مىبخشد.
چنان كه در جريان داستان حضرت يوسف(ع)، پس از آنكه برادرانش او را در اوج سلامت و عزّت، صاحب مُكنت و تاج و تخت يافتند و پشيمان و نادم از رفتار جاهلانه خويش با آن پيامبر خدا، بشارت زنده بودن او را براى پدر خود، حضرت يعقوب(ع) - كه سالها چشم انتظار و نگران فرزند دلبندش بود - آوردند، در برابر گذشته مملو از خطا و گناه و تنگ چشمى، از پدر خواستند كه براى آنها در پيشگاه الهى استغفار نمايد و شفيع آنها باشد. حضرت يعقوب(ع) نيز با دلى منشرح چون اقيانوسى بيكران، بى آنكه آنها را ملامت و سرزنش كند، به آنها وعده شفاعت و طلب بخشش داد:
«قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا اِنَّا كُنَّا خاطِئينَ، قالَ سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبّى اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ؛(145) گفتند: اى پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه كه ما خطاكار بوديم. [حضرت يعقوب(ع)] گفت: به زودى براى شما از پروردگار آمرزش مىطلبم كه او غفور و رحيم است.»
البته، در بين فرقههاى اسلامى، بعضى همچون وهابيها كه به معناى واقعى شفاعت از ديدگاه قرآن شناخت ندارند، با تمسك به اطلاق آياتى نظير «لاَ يُقْبَلَ مِنها شفاعةٌ؛(146) [در قيامت] شفاعت كسى پذيرفته نمىشود.» مسأله شفاعت را انكار نمودهاند.
توضيح اينكه وهابيان شفاعت را دو قسم مىدانند:
«قسم اول، شفاعت مثبت است كه از آن خداوند مىباشد و آيات بسيارى بر اين موضوع دلالت دارد. اين نوع از شفاعت، مورد بحث و نزاع نيست.
قسم دوم، شفاعت منفى است و آن شفاعت غير خداوند، مثل: انبيا و اوليا مىباشد. البته در صورتى كه مرده باشند؛ زيرا شفاعت زندگان مورد قبول وهابيون و سلف آنها،ابن تيميه است.»(147)
«ابن تيميه از علماى اهل سنت و حنبلى مذهب قرن هفتم هجرى در زمينه توسل و شفاعت مىگويد: خواندن ميت، بدون توجه به خداوند، اگر چه آن ميّت از انبيا باشد و يا اينكه از ميت خواسته شود كه او از خداوند بخواهد كه حاجت ما برآورده شود و يا اينكه از خداوند چنين بخواهيم: اى خدا! به جاه و مقام فلانى حاجت ما را برآور! و...، اينها مَنْهى و غير جايز است و سرانجام منتهى به شرك در عبادت مىگردد.
عقيده ابن تيميه كه به صورت محتاطانهاى ابراز گرديده، به عنوان سابقه و ريشه تفكر وهابيت در جامه مسلمين و به عنوان اولين زير بناى فكرى آنها مطرح شده و محمد بن عبدالوهاب به صورتى شديد و حادّ عقيده توسل و شفاعت و زيارت را حرام نموده است.»(148)
عمدهترين دليل وهابيان در ردّ اعتقاد به شفاعت و شرك بودن آن، آيه ذيل است:
«وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّه مَا لاَ يَضُرُّهُم وَلاَ يَنفَعُهم وَ يَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَائُنَا عِنْدَ اللَّه؛(149) و غير از خدا چيزهايى را پرستش مىكنند كه نه به آنها زيان مىرسانند و نه سودى به آنان مىدهند و مىگويند: اينان شفيعان ما نزد خدا هستند.»
در جواب مىتوان گفت: اولاً آيه فوق، شفاعت بتها را نفى مىكند، نه شفاعت انسان را، و ثانياً اطلاق و عموميت آياتى كه نافى شفاعت غير خداست با آياتى كه شفاعت بندگان خاص الهى را اثبات مىكند، تقييد و تخصيص مىخورد.
در ميان احاديث اهل سنت در كتابهاى صحاح سته نيز روايات متعددى وجود دارد كه صراحت در شفاعت انبياى الهى دارد. به عنوان مثال، در روايتى نقل شده است كه خداوند در روز قيامت سه بار پيامبر اكرم(ص) را مورد خطاب قرار مىدهد و مىفرمايد: «اِرْفَعْ مُحَمَّدُ و قُلْ يُسْمَعُ و سَلْ تُعْطَهُ و اشْفَعْ تُشَفَّعُ؛(150) اى محمد! سربردار و بگو كه شنيده مىشود و در خواست كن كه عطاى مىگردد و شفاعت كن كه پذيرفته مىشود.»
اما با توجه به آيات قرآن كريم، مسأله شفاعت در قيامت، داراى سه شرط اساسى است:
1. كسى مىتواند شفاعت كند كه از جانب خداوند رحمان كه مالك همه چيز است، اذن داشته باشد.
2. كسى مىتواند داراى مقام شفاعت شود كه سخنش پسنديده باشد و به عهد الهى كه همان حقيقت ايمان است، وفادار باشد.
3. و كسى مىتواند از شفاعت شافعان بهرهمند گردد كه رضايت الهى را براى خود تحصيل نموده باشد.
چنان كه قرآن مجيد مىفرمايد: «يَوْمَئذٍ لاَ تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ الاَّ مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحمَنُ و رَضِىَ له قَوْلاً؛(151) در آن روز شفاعت هيچ كس سود نبخشد، جز آن كسى كه خداى رحمان به او رخصت شفاعت داده و سخنش پسند او گرديده باشد.» همچنين: «لاَ يَمْلكُونَ الشَّفاعَةَ الاَّ مَنِ اتَّخذَ عندَ الرَّحمنِ عَهْداً؛(152) در آن روز هيچ كس مالك شفاعت نباشد، مگر كسى كه نزد خداوند رحمان عهدى را گرفته باشد.» - شيخ طوسى در تفسير اين آيه فرموده است: «وَ الْعَهد المراد به الايمان و الاقرار بوحدانيته و تصديق انبيائه؛(153) مراد از عهد، ايمان و اقرار به وحدانيت خداوند و تصديق پيامبران اوست.» - و نيز آيه «وَلاَ يَشْفعونَ الاَّ لِمَنِ ارْتَضَى؛(154) و شفاعت نمىكنند، مگر كسى را كه خداوند از او راضى است.»
بدين ترتيب، آياتى كه به طور مطلق شفاعت را انكار مىكنند، شفاعت به نحو مستقل را نفى مىكنند؛ چرا كه در اصل، شفاعت مخصوص خداى متعال است كه مالكيت آسمانها و زمين را در اختيار دارد: «قُلْ لِلَّه الشَّفاعَةُ جميعاً لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ و الاَرض؛(155) بگو همه شفاعت براى خداست كه سلطان آسمانها و زمين است.» و آياتى كه شفاعت را براى غير حضرت حق اثبات مىكنند، شفاعت به شرط اذن و تمليك را بيان مىنمايند كه «مَنْ ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ؛(156) كيست كه در نزد او شفاعت كند، مگر با رخصت او.»
علامه طباطبايى در تفسير الميزان مىفرمايد:
«شفاعت تا آن حدّى كه محذورى ناشايسته به ساحت كبريايى خدايىاش نياورد، ثابت است... ثواب و پاداش دادن به نيكوكار حقيقتى است كه عقل آن را صحيح دانسته و حق بنده نيكوكار مىداند؛ حقى كه به گردن مولا ثابت شده؛ همچنان كه عقاب و امساك كردن از رحمت به بنده مجرم را حقى براى مولا مىداند. اما ميان اين دو حق از نظر عقل فرقى هست و آن اين است كه عقل ابطال حق غير را صحيح نمىداند؛ چون ظلم است و اما ابطال حق خويش و صرف نظر كردن از آن را قبيح نمىشمارد و بنابراين، عقل جايز مىداند كه مولايى به خاطر شفاعت شفيعى از عقاب بندهاش و يا امساك رحمت به او كه حق خود مولاست، صرف نظر كند و حقيقت شفاعت هم همين است.»(157)
بنابراين، شفاعت هرگز به معناى جواز ارتكاب جرم و گناه، يا فرار از زير بار مسؤوليت و يا دعوت به سستى و تنبلى نمىباشد، شفاعت در حقيقت دعوت به استقامت در راه نيكوكارى و كاهش گناه، به اميد برخوردارى از نسيم روحفزاى بخشايش رحيمى است و نيازمند به ايجاد نوعى ارتباط با مقربان درگاه الهى در پرتو عشق و ارادت معنوى براى حصول شايستگى بهرهمند شدن از شفاعت آنان مىباشد؛ ارتباطى كه جز با تمسك به عروه وثقاى اولياء الله و پيروى از هدايت آسمانى ايشان حاصل نمىگردد؛ چنان كه امام خمينى مىفرمايد:
«جلوه شفاعت شافعان در اين عالم، هدايت آنهاست و در آن عالم، باطن هدايت، شفاعت است. تو از هدايت اگر بىبهره شدى، از شفاعت بىبهرهاى، و به هر قدر هدايت شدى، شفاعت شوى.»(158)
و در واقع، چون اولياى الهى جلوههاى كامل رحمانى در عالم ناسوت هستند، قرار گرفتن در پرتو هدايت و شفاعت ايشان، همان بهرهمندى از هدايت و شفاعت خداى رحمان مىباشد.
صفيّه آل طه، فاطمه معصومه(س) ميوه بهشتى شجره طيّبه رسالت و ولايت و كوكب فروزان آسمان طهارت و معنويت است كه همچون بانوى فرشته سيرت رحيمى، مريم عذرا(س)، از فضيلت و شرافت انتساب به خاندان نبوت، و تعليم و تربيت در مكتب عصمت و طهارت بهرهمند بود و در پرتو اصطفا و گزينش ربوبى با صدق و اخلاص به زيور الهى خضوع عارفانه و تسبيح و عبادت عاشقانه مزيّن گشته، با سرشك ديده و نجواى شورانگيز با پروردگارش مرهمى بر سينه داغدار خويش نهاد و در برابر ناملايمات و دشواريهاى طاقتفرساى زندگى و طى فراز و نشيب صراط حميد ربوبى، جام صبر و شكيبايى را از كف نداد و آن گاه كه با كاروانى از نور قدم در شهر شيعهپرور قم نهاد با حضور خود بر قداست و شرافت اين شهر افزود و آن را مأمن دلهاى ارادتمند به ساحت اولياى الهى ساخت.
و آن زمانى كه زهره درخشان آسمان ملكوت با قافلهاى از ملائكة الله آهنگ رحلت نمود، پيكر شريفش به دست ولى خدا به خاك سپرده شد و روح پاكش با دو بال «راضى و مرضى» به جايگاه فردوس برين پر كشيد تا در جوار جدّ مكرّمش، محمد مصطفى(ص)، در زمره «عبادى» باده نوش كوثر «جنّتى» گردد و با كيمياى شفا دهنده شفاعت خويش نجات بخش همه زائران واقعى كه از دل و جان نغمه «يا فاطمة اشفعى لى فى الجنة» سر مىدهند و رهايى بخش تمامى دلباختگان اهل عشق و معرفت الهى از اسفل ناسوت به سوى اعلى عليين شود.
حرم مطهر آن شفيعه روز جزا، روضهاى از رضوان الهى و گلزارى مشحون از روح و ريحان بهشتى در دل كوير تفتيده دنيا و بابى از ابواب خلود در جنت نعيم فلاح و رستگارى است كه چشمه سار علم و معرفت را از معدن فيوضات ربوبى بر تشنگان وادى شناخت جارى مىنمايد؛ آستان مقدسى كه پيوسته مهبط كروبيان و قدسيان عالم ملكوت و كعبه آمال شيفتگان آل عصمت و شيعيان اهل ولايت است و چون شمعى فروزان پروانگان پاك باخته را به طواف خويش فرا مىخواند و حيات طيّبه رحيمى را بر رواق دلهايشان روان مىسازد:
خاك قم گشته مقدس از جلال فاطمه
نور باران گشته اين شهر از جمال فاطمه
گر چه شهر قم شده گنجينه علم و ادب
قطرهاى باشد ز درياى كمال فاطمه
تابش شمع و چراغ و كهرباى نورها
باشد از نقد جمال بى مثال فاطمه(159)
1. قرآن كريم.
2. نهج البلاغة، به قلم سيد علينقى فيض الاسلام، 1392 ق.
3. آثار الحجة، محمد شريف رازى، قم: كتابفروشى برقعى، 1332 ش، 2 جلد، وزيرى.
4. اصول الحديث و احكامه فى علم الدراية، جعفر سبحانى، قم: لجنة ادارة الحوزة العلمية، 1412 ق، وزيرى.
5. اعلام النساء المؤمنات، محمد حسون و ام على مشكور، تهران: اسوه، اول، 1411 ق، وزيرى.
6. التبيان فى تفسير القرآن، ابو جعفر محمد بن الحسن بن الطوسى، قم: مكتب الاعلام الاسلامى، اول، 1409 ق، 10 جلد، وزيرى.
7. الغدير، عبدالحسين احمد الامينى، تهران: دار الكتب الاسلامية، 1366 ش، 11 جلد، وزيرى.
8. الكافى، ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى، تهران: مكتبة الاسلامية، 1342 ش، 12 جلد، وزيرى.
9. المحاسن، ابى جعفر احمد بن محمد بن خالد البرقى، تهران: دار الكتب الاسلامية، 1370 ق، 1 جلد، وزيرى.
10. المنجد، معلوف اليسوعى، بيروت: دار المشرق، 1986 م، 1 جلد، رقعى.
11. الميزان فى تفسير القرآن، علامه سيد محمد حسين طباطبايى، تهران: دار الكتب الاسلامية، سوم، 1397 ق، 20 جلد، وزيرى.
12. انجيل عيسى مسيح، ترجمه تفسيرى عهد جديد، تهران: سازمان ترجمه تفسيرى كتاب مقدس، اول، 1357 ش، رقعى.
13. انوارالمشعشين، محمد على نائينى كچوئى قمى، تحقيق محمد رضا انصارى قمى، قم: كتابخانه آية الله العظمى مرعشى نجفى، اول، 1381 ش، 3 جلد، وزيرى.
14. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، تهران: شركت طبع بحارالانوار، 1392 ق، 110 جلد، وزيرى.
15. تاريخ انبياء و قصص قرآن از آدم تا خاتم، حسين عمادزاده، تهران: اسلام، چهل و دوم، 1379 ش، وزيرى.
16. تاريخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمى، ترجمه حسن بن على بن حسن بن عبدالملك قمى، تصحيح و تحشيه سيد جلال الدين طهرانى، تهران: مجلس، 1313 ش، وزيرى.
17. تحف العقول عن آل الرسول، ابو محمد الحسن بن على بن الحسين بن شعبة الحرّانى، بيروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1394 ق، 1 جلد، وزيرى.
18. تحليلى نو بر عقايد وهابيان، محمد حسين ابراهيمى، قم: دفتر تبليغات اسلامى، دوم، زمستان 1370 ش، رقعى.
19. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى، المحقق: المصطفى الدّرايتى، قم: مكتب الاعلام الاسلامى، الاولى، 1366 ش، وزيرى.
20. تفسير اثنى عشرى، حسين بن احمد الحسينى الشاه عبد العظيمى، تهران: ميقات، اول، 1363-64 ش، 14 جلد، وزيرى.
21. تفسير العياشى، ابو النضر محمد بن مسعود بن عياش السلمى السمرقندى، تهران: مكتبة العلمية الاسلامية، بىتا، 2 جلد، وزيرى.
22. تفسير القمى، على بن ابراهيم القمى، قم: دار الكتاب للطباعة و النشر، سوم، بىتا، 2 جلد، وزيرى.
23. تفسير نور الثقلين، الشيخ عبد على بن العروسى الحويزى، قم: مطبعة العلمية، دوم، بى تا، 5 جلد، وزيرى.
24. جهان مسيحيت، اينار مولند، ترجمه محمد باقر انصارى و مسيح مهاجرانى، تهران: امير كبير، اول، 1368 ش، وزيرى.
25. چهل حديث، امام خمينى، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، بيست و پنجم، پاييز 1381 ش، وزيرى.
26. حضرت معصومه، فاطمه دوم، محمد محمدى اشتهاردى، قم: علامه، اوّل، تابستان 1375 ش، رقعى.
27. ديوان امام، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، سوم، بهار 1373 ش، وزيرى.
28. ديوان غزليات حافظ، به كوشش دكتر خليل خطيب رهبر، تهران: صفى عليشاه، بيست و يكم، 1377 ش، وزيرى.
29. ديوان هاتف اصفهانى، تهران: كتابخانه علميه اسلاميه، آذر 1315 ش، 1 جلد، جيبى.
30. زبدة التصانيف، حيدر بن محمد خوانسارى، بى جا، بى نا، 1278 ق، وزيرى.
31. زندگانى حضرت معصومه و تاريخ قم، مهدى صحفى، قم: كتابفروشى صحفى، پنجم، 1390 ق، رقعى.
32. سر الصلوة، امام خمينى، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، اول، بهار 1369 ش، وزيرى.
33. سفينة البحار، شيخ عباس قمى، قم: دار الاسوة، دوم، 1416 ق، 8 جلد، وزيرى.
34. شرح مصباح الشريعة، عبد الرزاق گيلانى، تهران: صدوق، سوم، پاييز 1366 ش، وزيرى.
35. صحيح ابى عبد الله البخارى، محمد بن اسماعيل بخارى جعفى، قاهره: عباس بن عبد السلام بن شقرون، 1352 ق، 4 جلد، وزيرى.
36. علل الشرائع، ابى جعفر محمد بن على بن الحسين الصدوق، نجف: المكتبة الحيدرية، 1382 ق، 1 جلد، وزيرى.
37. فرهنگ بزرگ جامع نوين، احمد سيّاح، تهران: كتابفروشى اسلام، 2 جلد، نهم، 1398 ق، وزيرى.
38. كريمه اهلبيت، على اكبر مهدى پور، قم: حاذق، اول، 1374 ش، رقعى.
39. كشف الغمّة فى معرفة الائمة، ابى الحسن على بن عيسى بن ابى الفتح الاربلى، تبريز: مكتبة بنى هاشم، 1381 ق، 3 جلد، وزيرى.
40. گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازى، تهران: كتابفروشى اسلاميه، 1352 ش، وزيرى.
41. لسان العرب، جمال الدين محمد بن مكرم ابن منظور، قم: ادب الحوزة، 1405 ق، 14 جلد، وزيرى.
42. مجله «هنر دينى»، ش 10، زمستان 1380 ش.
43. مجمع البيان فى تفسير القرآن، امين الدين ابو على الفضل بن الحسن الطبرسى الطوسى، بيروت: دار احياء التراث العربى، 1379 ق، 10 جلد، وزيرى.
44. مستدرك الوسائل، حاج ميرزا حسين نورى طبرسى، قم: مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1407 ق، 18 جلد، وزيرى.
45. معجم مقاييس اللغة، ابى الحسن احمد بن فارس بن زكريا، قاهره: دار احياء الكتب العربية، 1371 ق، 6 جلد، وزيرى.
46. معراج السعادة، ملا احمد نراقى، تهران: رشيدى، اول، مهر 1362 ش، وزيرى.
47. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، ترجمه الهى قمشهاى، قم: رجاء، اول، 1369 ش، وزيرى.
48. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، تهران: كتابفروشى اسلاميه، 1338 ش، 2 جلد در يك مجلد، وزيرى.
49. من لا يحضره الفقيه، محمد بن على بن الحسين الصدوق، نجف: دار الكتب الاسلامية، 1377 ق، 4 جلد، وزيرى.
50. ناسخ التواريخ، موسى بن جعفر(ع)، عباسقلى خان سپهر، تهران: كتابفروشى اسلاميه، مرداد 1353 ش، وزيرى.
51. وديعه آل محمد، محمد صادق انصارى زنجانى، قم: مؤلف، 1413 ق، وزيرى.
1 . سوره تحريم: 66، آيه 11 و 12.
2 . سفينة البحار، ج 7، ص 359 و در بحارالانوار، ج، 57، ص 217، ح 47، با اندكى تفاوت.
3 . مجله «هنر دينى»، ص 108، شعر از نيكو همّت.
4 . سوره آل عمران: 3، آيه 37.
5 . بحارالانوار، ج، 8، ص 178، ح 133، از پيامبر اكرم(ص).
6 . تفسير القمى، ج 1، ص 227، از رسول اكرم(ص).
7 . ر. ك: تحف العقول، ص 404.
8 . سوره آل عمران: 3، آيه 35 و 36.
9 . ر. ك: بحارالانوار، ج 14، ص 199.
10 . تفسير القمى، ج 2، ص 215.
11 . فرهنگ بزرگ جامع نوين.
12 . سوره آل عمران: 3، آيه 37.
13 . منتهى الآمال، ص 779، با اندكى تغيير.
14 . حضرت معصومه فاطمه دوم، ص 131 و 132.
15 . همان، ص 860.
16 . همان، ص 861.
17 . تواريخ النبى و الآل، ص 65.
18 . منتهى الآمال، ص 843.
19 . انوارالمشعشعين، ج 2، ص 285.
20 . سوره حجرات: 49، آيه 7.
21 . انوارالمشعشعين، ج 1، ص 494.
22 . لسان العرب، ج 14، ص 462: «الصفوة: خيار الشىء و خلاصته و ما صفا منه.»
23 . سوره آل عمران: 3، آيه 42.
24 . ر. ك: تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 440؛ تفسير القمى، ج 1، ص 101.
25 . نور الثقلين، ج 1 ، ص 36.
26 . سوره آل عمران: 3، آيه 42 - 43.
27 . همان، آيه 45.
28 . سوره مريم: 19، آيه 19 - 21.
29 . ناسخ التواريخ، ج 7، ص 336.
30 . بحارالانوار، ج 102، ص 265.
31 . همان، ص 267.
32 . سوره ذاريات: 51، آيه 57.
33 . علل الشرائع، ج 1، ص 9، ح 1.
34 . مصباح الشريعه، باب 100.
35 . سر الصلوة، ص 6.
36 . مفاتيح الجنان، دعاى جوشن كبير، بند 48.
37 . نهج البلاغة، خطبه 213.
38 . سوره آل عمران: 3، آيه 43.
39 . تفسير العياشى، ج 1، ص 170.
40 . مجمع البيان، ج 2، ص 436.
41 . سوره مريم: 19، آيه 26.
42 . سوره آل عمران: 3، آيه 37 و 38.
43 . مستدرك الوسائل، ج 7، ص 506، ح 8759.
44 . مصباح الشريعة، ب 56.
45 . فاطمة بنت موسى بن جعفر، ص 141.
46 . من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 385، ح 4352.
47 . سوره واقعه: 56، آيه 79: «مس نمىكنند آن [كتاب مكنون] را مگر پاك شدگان«.
48 . المحاسن، ج 1، ص 139، ح 29، از امام صادق(ع).
49 . سوره نساء: 4، آيه 1.
50 . بحارالانوار، ج 103، ص 224.
51 . سوره نساء: 4، آيه 34.
52 . بحارالانوار، ج 103، ص 240، ح 1.
53 . سوره تحريم: 66، آيه 6.
54 . نهج البلاغة، نامه 31.
55 . بحارالانوار، ج 43، ص 84.
56 . همان، ص 92.
57 . نه به معناى اصطلاحى آن كه درباره حضرات معصومين(ع) به كار مىرود.
58 . سوره آل عمران: 3، آيه 42.
59 . جهان مسيحيت، ص 120.
60 . سوره مؤمنون: 23، آيه 50.
61 . بحارالانوار، ج 14، ص 192، ح 1.
62 . چنان كه حميده، مادر امام كاظم(ع)، درباره تكتم (نجمه) به آن حضرت گفته بود: هر نسلى كه از او به وجود آيد پاكيزه و مطهر خواهد بود (ر. ك: پرتو اوّل، از همين مقاله(.
63 . ناسخ التواريخ، ج 7، ص 337.
64 . انوارالمشعشعين، ج 2، ص 285.
65 . ديوان هاتف اصفهانى، قصيده 8.
66 . منتهى الآمال، ص 845.
67 . ديوان امام، ص 254.
68 . تحف العقول، ص 404، از امام كاظم(ع).
69 . جهان مسيحيت، ص 33.
70 . انجيل متا، ب 1، آيه 23.
71 . نهج البلاغة، حكمت 139.
72 . سوره طه: 20، آيه 114.
73 . بحارالانوار، ج 1، ص 215، ح 21.
74 . سوره محمد: 47، آيه 19.
75 . ر. ك: كريمه اهلبيت، صص 63-64.
76 . مجله «هنر دينى»، ش 10، ص 111، شعر از حيدر آقا تهرانى (معجزه(.
77 . اعلام النساء المؤمنات، ص 577.
78 . اصول الحديث و احكامه فى علم الدراية، ص 15: «الحديث: هو كلام يحكى قول المعصوم او فعله او تقريره«.
79 . بحارالانوار، ج 2، ص 152، ح 44.
80 . الغدير، ج 1، ص 196.
81 . آثار الحجة، ص 9.
82 . وديعه آل محمد، ص 12.
83 . بحارالانوار، ج 65، ص 76، ح 136.
84 . بحارالانوار، ج 60، ص 213.
85 . سوره تحريم: 66، آيه 12.
86 . سوره آل عمران: 3، آيه 37.
87 . فرهنگ بزرگ جامع نوين.
88 . المنجد.
89 . معجم مقاييس اللغة.
90 . سوره نساء: 4، آيه 69.
91 . غرر الحكم و درر الكلم، ص 219، ح 4311.
92 . سوره حديد: 57، آيه 19.
93 . سوره مائده: 5، آيه 75.
94 . سوره تحريم: 66، آيه 12.
95 . انجيل لوقا، ب 1، آيه 28.
96 . همان، آيه 38.
97 . الكافى، ج 1، ص 459، ح 4: «عن مفضَّل، قال: قلتُ لابى عبدالله(ع) مَن غَسَل فاطمةَ؟ قال: ذاكَ اميرُالمؤمنين، و كأنِّى اسْتعظمتُ مِنْ قَوْلَه، فقالَ: كَاَنَّك ضِقْتَ بما اخبرتُكَ بِهِ، قال فقلتُ: قد كان ذلك جعلتُ فِداكَ قال فقال: لا تَضيقَنَّ فاِنّها صِديقَةُ ولَم يكنْ يَغْسِلْها الاّ صديقٌ اَما عَمِلْتَ اَنَّ مريَمَ لَمْ يَغْسِلْها اِلاّ عيسى«.
98 . زبدة التصانيف، ص 499.
99 . انوارالمشعشعين، ج 2، ص 285.
100 . غرر الحكم و درر الكلم، ص 281، ح 6231.
101 . معراج السعادة، ص 501.
102 . سوره احقاف: 46، آيه 35.
103 . سوره بقره: 2، آيه 155 و 156.
104 . سوره رعد: 13، آيه 22 تا 24.
105 . ديوان غزليات حافظ، غزل 159.
106 . سوره مريم: 19، آيه 23.
107 . همان، آيات 24 تا 26.
108 . انجيل لوقا، ب 1، آيات 45 تا 48.
109 . ر. ك: كريمه اهلبيت، ص 172.
110 . وديعه آل محمد، ص 12.
111 . الكافى، ج 2، ص 91، ح 15: «الصبر ثلاثةٌ: صبرٌ عند المصيبة و صبرٌ على الطاعة و صبر عن المعصية«.
112 . ر. ك: تاريخ انبياء و قصص قرآن از آدم تا خاتم، ص 733.
113 . سوره فجر: 89، آيه 29 و 30.
114 . انوارالمشعشعين، ج 2، ص 285.
115 . تاريخ قم، ص 214.
116 . سفينة البحار، ج 2، ص 376.
117 . ر. ك: تاريخ قم، ص 216.
118 . سوره تين: 95، آيات 1 تا 3.
119 . تفسير اثنى عشرى، ج 14، ص 271.
120 . سوره اسراء: 17، آيه 1.
121 . الميزان، ج 13، ص 4.
122 . تفسير البيان، ج 6، ص 444.
123 . بحارالانوار، ج 57، ص 214، ح 31.
124 . همان، ص 218، ح 49.
125 . همان، ج 60 ص 213، ح 24.
126 . زندگانى حضرت معصومه و تاريخ قم، مهدى صحفى، ص 99، شعر از حيدر معجزه.
127 . ديوان امام، قصيده نورين نيّرين، ص 256.
128 . بحارالانوار، ج 57، ص 215، ح 33، از امام رضا(ع).
129 . همان، ج 102، ص 265، ح 3.
130 . همان،ص 226، ح 4.
131 . لسان العرب، ج 8، ص 184: «الشفاعة: كلام الشفيع للملك فى حاجة يسألها لغيره...و هى السؤال فى التجاوز عن الذنوب والجرائم«.
132 . سوره بقره: 2، آيه 47.
133 . سوره يونس: 10، آيه 3.
134 . بحارالانوار، ج 57، ص 227.
135 . همان، ج 102، ص 267، ح 4.
136 . انوارالمشعشعين، ج 2، ص 286.
137 . مجله «هنر دينى»، ش 10، ص 104، شعر از زكى باغبان.
138 . بحارالانوار، ج 8، ص 58، ح 75.
139 . سوره انبياء: 21، آيه 91.
140 . كشف الغمّة، ج 1، ص 466.
141 . سوره مدثر: 74، آيه 38: «هر نفسى در گرو آنچه كسب كرده مىباشد«.
142 . سوره طور: 52، آيه 21: «هر شخصى در گرو آنچه كسب كرده مىباشد«.
143 . همان، ص 195.
144 . تفسير القمى، ج 1، ص 46.
145 . سوره يوسف: 12، آيه 97 و 98.
146 . سوره بقره: 2، آيه 47.
147 . تحليلى نو بر عقايد وهابيان، محمدحسين ابراهيمى، ص 55.
148 . همان، ص 59.
149 . سوره يونس: 10، آيه 18.
150 . صحيح بخارى، ح 6861.
151 . سوره طه: 20، آيه 109.
152 . سوره مريم: 19: آيه 87.
153 . التبيان، ج 7، ص 150.
154 . سوره انبياء: 21، آيه 28.
155 . سوره زمر: 39، آيه 44.
156 . سوره بقره: 2، آيه 255.
157 . الميزان، ج 1، ص 156.
158 . چهل حديث، ص 150.
159 . گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 17.